English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
tc U اجاره دربست برای مدت معین
chartering U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
leases U واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lease U واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
voyage charter U اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
bare boat charter U اجاره دربست وسیله نقلیه
slot charter U اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
arrentation U پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
chater party U اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
holiday cottage U ویلای اجاره ای برای تعطیلات
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
named airport of departure U فرودگاه معین برای حرکت
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
ground landlord U کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
these room let well U نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
blocks U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
blocked U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
amphibian vehicle U وسیله نقلیه برای خشکی و اب
lease U کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است
leases U کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است
blanket U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanketed U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
blankets U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
code level U تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
signals U علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
calling sequence U مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
bend allowance U فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
holotype U نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
authorization to copy U اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
farms U اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farm U اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed U اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
Lease (rental) agreement. U اجاره نامه (قرار داد اجاره )
chartering U اجاره کشتی
chartered U اجاره کشتی
charter U اجاره کشتی
charters U اجاره کشتی
affreightment U اجاره کشتی
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
contract of affreightment U قرارداد اجاره کشتی
voyage policy U قرارداد اجاره کشتی
telpak U سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد
controlled airspace U قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
bare boat U قرار داد اجاره کشتی
charter party U قرارداد اجاره کشتی تجارتی
bareboat charter U اجاره کشتی بدون خدمه ان
leases U اجاره نامه اجاره دادن
lease U اجاره نامه اجاره دادن
let U اجاره دادن اجاره رفتن
letting U اجاره دادن اجاره رفتن
lets U اجاره دادن اجاره رفتن
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
transshipment U انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
leasing U اجاره کردن اجاره
rental U اجاره بها اجاره
interface U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
transhipment U انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
tracked vehicle U وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
transhipment U انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
write U حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
writes U حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
axle stub U اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
on board <idiom> U وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
simplest U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
registers U ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش
registering U ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش
register U ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش
piggyback trafic U حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggy back traffic U حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
Viewdata U سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
sublease U اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
device U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
motor pool U گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
crawlers U وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler U وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
dump U 1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
on lease U در اجاره
lets U اجاره
tenanted by U در اجاره
factor payments U اجاره
leasing U اجاره
rent free U بی اجاره
hired U در اجاره
letting U اجاره
rent-free U بی اجاره
let U اجاره
leases U اجاره
rent U اجاره
lease U اجاره
to hold by lease U در اجاره
hires U اجاره
hiring U اجاره
locatio U اجاره
hire U اجاره
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
leasehold U اجاره داری
farm U اجاره دادن به
to put out to lease U اجاره دادن
tenure U اجاره داری
farms U اجاره دادن به
farming U اجاره کاری
farmed U اجاره دادن به
lessee U اجاره نشین
to hold by lease U با اجاره گرفتن
take on lease U اجاره کردن
tenantry U اجاره نشینی
farmer U اجاره کار
tenruial U تصرفی اجاره
tenants U اجاره کردن
tenants U اجاره دار
tenency agreement U اجاره نامه
subject of hire U مورد اجاره
lessee U اجاره دار
lease holder U اجاره دار
lease contract U عقد اجاره
to let out U اجاره دادن
lease contract U اجاره نامه
lease agreement U قرارداد اجاره
leasable U اجاره کردنی
to hold by lease U اجاره کردن
theory of rent U نظریه اجاره
tenant U اجاره کردن
to put out to lease U یا اجاره واگذارکردن
lessor U اجاره دهنده
letting U اجاره دهی
get out U اجاره دادن
rent U اجاره دادن
rent U اجاره کردن
lets U به اجاره رفتن
lets U اجاره دادن
lets U اجاره دهی
lease U اجاره دادن
to charter U اجاره کردن
let U اجاره دادن
let U اجاره دهی
leases U اجاره دادن
rental U اجاره نامه
leases U اجاره کردن
locator U اجاره دهنده
letting U اجاره دادن
letting U به اجاره رفتن
ground rent U اجاره عرصه
ground rents U اجاره عرصه
fee U اجاره کردن
let out U اجاره دادن
lease U اجاره کردن
leasing U اجاره داری
hired U اجاره شده
rent U اجاره بها
hanging gale U اجاره پس افتاده
bailer U اجاره دهنده
rentable U قابل اجاره
pepper corn rent U اجاره اعتباری
pepper corn rent U اجاره فاهری
cash rent U اجاره نقدی
crop rent U اجاره محصول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com