English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demonstrator U اثبات کننده
demonstrators U اثبات کننده
demonstrative U اثبات کننده
justificatory U اثبات کننده
manifestative U اثبات کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
affirmatory U کلمه اثبات عبارت اثبات
positiveness U اثبات
positivity U اثبات
subantiation U اثبات
substantiation U اثبات
assertion U اثبات
ascertainment U اثبات
agument U اثبات
demonstrations U اثبات
showed U اثبات
shows U اثبات
proof U اثبات
verification U اثبات
vindication U اثبات
proving U اثبات
proofs U اثبات
show U اثبات
demonstration U اثبات
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
demonstrates U اثبات کردن
proved U اثبات کردن
provability U قابلیت اثبات
verifiability U اثبات پذیری
burden of proof U وفیفه اثبات
burden of proof U بار اثبات
indemonstrable U اثبات نا پذیر
prove U اثبات کردن
program proving U اثبات برنامه
demonstrating U اثبات کردن
proving U اثبات کردن
affirm اثبات کردن
onus of proof U بار اثبات
documentation U اثبات بامدرک
demonstrate U اثبات کردن
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
demonstration U اثبات تجربی
asserts U اثبات کردن
proven U اثبات شده
asserting U اثبات کردن
asserted U اثبات کردن
assert U اثبات کردن
onus probandi U بار اثبات
predication U اثبات موعظه
provable U قابل اثبات
substantiating U اثبات کردن
substantiates U اثبات کردن
substantiated U اثبات کردن
demonstrated U اثبات کردن
substantiate U اثبات کردن
ascertainable U اثبات پذیر
corroborating U اثبات کردن
corroborated U اثبات کردن
corroborate U اثبات کردن
demonstrations U اثبات تجربی
supporting U اثبات کردن
positivism U اثبات گرایی
in proof of U برای اثبات
deraign U اثبات کردن
corroborates U اثبات کردن
affirmation U تصدیق اثبات
ontology probandi U بار اثبات
demonstratively U ازراه اثبات
affirmations U تصدیق اثبات
theorem proving U اثبات نظریه
in order to prove U برای اثبات
proves U اثبات کردن
self-evident U بی نیاز از اثبات
proof U اثبات [ریاضی]
prover U اثبات کردن
positivist U اثبات گرا
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
probatory U دال بر اثبات مشروط
probative U دال بر اثبات مشروط
come in handy <idiom> U اثبات مفید بودن
provably U بطور اثبات پذیر
burden of proof U مسئوولیت اثبات ادعا
logical positivism U اثبات گرایی منطقی
vindicating U اثبات بیگناهی کردن
veritable U قابل اثبات حقیقت
vindicates U اثبات بیگناهی کردن
vindicated U اثبات بیگناهی کردن
to demonstrate a proposition U قضیهای را اثبات کردن
self evidence U بی نیازی از اثبات بدیهیت
demonstrably U قابل شرح یا اثبات
proving a will U اثبات صحت وصیتنامه
demonstrable U قابل شرح یا اثبات
vindicate U اثبات بیگناهی کردن
evidance in substanttiation of claims U ادله اثبات دعوی
bear record to U تصدیق یا اثبات کردن
vindication U اثبات بیگناهی توجیه
disproved U اثبات کذب چیزی راکردن
substantiated U با دلیل ومدرک اثبات کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
disprove U اثبات کذب چیزی راکردن
substantiate U با دلیل ومدرک اثبات کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
disproving U اثبات کذب چیزی راکردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
disproves U اثبات کذب چیزی راکردن
substantiates U با دلیل ومدرک اثبات کردن
proves U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
make out <idiom> U باعث اعتماد،اثبات شخص
premise U قضیه ثابت یا اثبات شده
premised U قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses U قضیه ثابت یا اثبات شده
proved U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
substantiating U با دلیل ومدرک اثبات کردن
in proof of his statement U برای اثبات گفته خود
where justified U در موارد طبق مقررات اثبات شده
refutation U اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
where there is a valid reason U در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases U در موارد طبق مقررات اثبات شده
the burden of proof rests of claimant U بار اثبات بر عهده شاکی است
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
substantiative U بادلیل اثبات شده تجسم یافته
realia U وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
single combat U اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
program verification U عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
probative U حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
reductive ad absurdum U روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
I'll take a leap of faith. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
metagnosticism U عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
tenderest U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
authentication U به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
res ipsa loquitur U این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com