English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
communique U ابلاغ رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
constructive notice U ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
Other Matches
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
notification U ابلاغ
prophecies U ابلاغ
prophecy U ابلاغ
statements U ابلاغ
signification U ابلاغ
impartment U ابلاغ
communication U ابلاغ
statement U ابلاغ
service U ابلاغ
serviced U ابلاغ
communicant U ابلاغ کننده
imparts U ابلاغ کردن
communicant U مامور ابلاغ
imparting U ابلاغ کردن
communication of punishment U ابلاغ مجازات
impart U ابلاغ کردن
substituted service U ابلاغ قانونی
summons U ابلاغ نامه
incommunicable U غیرقابل ابلاغ
advising of credit U ابلاغ اعتبار
summonses U ابلاغ نامه
summonsing U ابلاغ نامه
communicants U ابلاغ کننده
communicants U مامور ابلاغ
summonsed U ابلاغ نامه
impartation U ابلاغ دادن
communication of punishment U ابلاغ تنبیه
constructive service U ابلاغ قانونی
constructive notice U ابلاغ قانونی
imparted U ابلاغ کردن
personal service U ابلاغ شخصی
communicable U قابل ابلاغ
communicable U ابلاغ کردنی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
signal U با علامت ابلاغ کردن
signaled U با علامت ابلاغ کردن
incommunicable U غیر قابل ابلاغ
impartation of news U رساندن یا ابلاغ خبر
signalled U با علامت ابلاغ کردن
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
conveyances U وسیله نقلیه ابلاغ
conveyance U وسیله نقلیه ابلاغ
advising bank U بانک ابلاغ کننده
service at domicile U ابلاغ در محل اقامت
process server U مامور ابلاغ برگهای قانونی
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
to serve a legal p on any one U ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
revealed religion U مذهبی که بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده باشد
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
official U رسمی
formal U رسمی
institutional U رسمی
orthodox U رسمی
solemn U رسمی
formmal U رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official U موثق و رسمی
official U عالیرتبه رسمی
careers U دوره رسمی
careering U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
official deed U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official channels U طرق رسمی
protest U اعتراض رسمی
protest U واخواست رسمی
noterial document U سند رسمی
insignia U مدال رسمی
insignia U نشان رسمی
official document U سند رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official channels U مجاری رسمی
career U دوره رسمی
officialize U رسمی کردن
officiated U مقام رسمی
officiate U مقام رسمی
informal U غیر رسمی
official receipt U رسید رسمی
official religion U دین رسمی
tuxedos U لباس رسمی
officiates U مقام رسمی
officiating U مقام رسمی
official language U زبان رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
official rate U نرخ رسمی
officious U غیر رسمی
missives U نامه رسمی
missive U نامه رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
throwaway U غیر رسمی
formal group U گروه رسمی
formal review U سان رسمی
formal review U بررسی رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
vestment U لباس رسمی
cognizance U اخطار رسمی
tux U لباس رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
formal education U اموزش رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
dress uniform U انیفرم رسمی
driss uniform U لباس رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
card-carrying U عضو رسمی
extra official U غیر رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
statute mile U مایل رسمی
state religion U مذهب رسمی
protesting U اعتراض رسمی
protesting U واخواست رسمی
protested U اعتراض رسمی
protested U واخواست رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
semi official U نیمه رسمی
nonformal U غیر رسمی
protests U واخواست رسمی
protests U اعتراض رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
standard time U زمان رسمی
insigne U نشان رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
insigne U مدال رسمی
solemn form U طریقه رسمی
smallage U کرفس رسمی
legalization U شناسایی رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
public submission U مناقصه رسمی
tuxedo U لباس رسمی
unofficial U غیر رسمی
return U گزارش رسمی
functioned U ایین رسمی
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returns U گزارش رسمی
placard U پروانه رسمی
placards U پروانه رسمی
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalised U رسمی کردن
officials U مقامات رسمی
function U ایین رسمی
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
positioned U شغل رسمی
position U شغل رسمی
functions U ایین رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
official receiver U اعتصاب رسمی
intrant U ورود رسمی
reprimands U توبیخ رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
talking to U سرزنش رسمی
reprimanding U توبیخ رسمی
noting U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
note U نامه رسمی
officially represented U دارای نماینده رسمی
unofficial news U خبر غیر رسمی
official calibration U واسنجی رسمی [مهندسی]
studbook U شناسنامه رسمی اسب
pro memoria U نامه غیر رسمی
regulation clothing U لباس رسمی نظامی
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
gazette U مجله رسمی روزنامه
stuffed shirt <idiom> U شخص رسمی وجدی
morning dress U جامهی رسمی صبحگاهی
visit of courtesy U بازدید رسمی نظامی
finery [formal] U جامه رسمی جشن
vestment U لباس رسمی اسقف
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com