Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
influential
U
دارای نفوذ و قدرت
of great importance
U
دارای نفوذ زیاد
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
blockbuster
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
club propeller
U
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
leverage
U
قدرت نفوذ
soil shear strength
U
قدرت مقاومت خاک در مقابل گلوله یا نفوذ ان
high power engine
U
موتور با قدرت زیاد
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
predominating
U
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate
U
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated
U
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates
U
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
immanent
U
دارای نفوذ کامل درسرتاسرجهان درهمه جاحاضر
prepotent
U
دارای قدرت کامل
sovereigns
U
دارای قدرت عالیه
independent
U
دارای قدرت مطلقه
anticipative
U
دارای قدرت پیشگویی
sovereign
U
دارای قدرت عالیه
omnificent
U
دارای قدرت خلاقه
cogent
U
دارای قدرت وزور
limitary
U
دارای قدرت محدود
penetrometer
U
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
hold the reins
<idiom>
U
ادم دارای قدرت ونفوذ
totipotent
U
دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
old line
U
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
scepter
U
دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
self enforcing
U
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
top drawer
U
دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
unipotent
U
دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
superfluid
U
جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
ablest
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
long distance
U
دارای مسافت زیاد
elmy
U
دارای نارون زیاد
surfy
U
دارای خیزاب زیاد
precieuse
U
دارای فرافت زیاد
overcharged with electricity
U
دارای برق زیاد
newsy
U
دارای اخبار زیاد
long-distance
U
دارای مسافت زیاد
iffy
U
دارای احتمالات زیاد
precieux
U
دارای فرافت زیاد
gleby
U
دارای کلوخه زیاد
long dated
U
دارای مهلت زیاد
loaded
U
پولدار دارای پول زیاد
siliciferous
U
دارای سیلیس یا سیلیکون زیاد
imaginative
U
دارای قوه تصور زیاد
superincumbent
U
دارای فشار زیاد فشاری
iffy
U
دارای لیت و لعل زیاد
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
oversexed
U
دارای تمایلات جنسی زیاد شهوتران
garish
U
دارای زرق و برق زیاد شعله ور
high pressure
U
دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
overmasted
U
دارای دیرکهای زیاد بلند یاسنگین
overparted
U
دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
high octane
U
دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
polysomic
U
دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
jitter
U
عصبانی شدن عصبانی بودن
jet stream
U
جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
multimult
U
پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
dumptor
U
کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
irritated
U
عصبانی کردن
to get on one's nerve
U
عصبانی کردن
irritates
U
عصبانی کردن
irritate
U
عصبانی کردن
funk
U
عصبانی کردن
enraged
U
عصبانی کردن
wear on
U
عصبانی کردن
enrage
U
عصبانی کردن
enrages
U
عصبانی کردن
get someone's blood up
<idiom>
U
عصبانی کردن
blood
U
عصبانی کردن
enraging
U
عصبانی کردن
steam up
U
عصبانی کردن
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
osmose
U
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
piss off
<idiom>
U
عصبانی کردن کسی
crabs
U
جرزدن عصبانی کردن
rub some one the wrong way
U
کسی را عصبانی کردن
to get on somebody's nerves
U
کسی را عصبانی کردن
blow up
U
ترکاندن عصبانی کردن
get (someone's) goat
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
crab
U
جرزدن عصبانی کردن
blow-up
U
ترکاندن عصبانی کردن
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
blow-ups
U
ترکاندن عصبانی کردن
get on one's nerves
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
madden
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
maddens
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil
<idiom>
U
کسی را خیلی عصبانی کردن
penetration
U
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
U
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
to rile
U
آزردن
[دمق کردن]
[عصبانی کردن]
flusters
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
high frequency
U
دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
assholes
U
آدمهای گه
[اصطلاح رکیک]
arseholes
U
آدمهای گه
[اصطلاح رکیک]
dipshits
U
آدمهای گه
[اصطلاح رکیک]
fuckers
U
آدمهای گه
[اصطلاح رکیک]
motherfuckers
U
آدمهای گه
[اصطلاح رکیک]
twats
U
آدمهای گه
[اصطلاح رکیک]
seeps
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeped
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impose
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeping
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
play on/upon (something)
<idiom>
U
نفوذ کردن
breach
U
نفوذ کردن
infiltrated
U
نفوذ کردن
infiltrates
U
نفوذ کردن
infiltrating
U
نفوذ کردن
impenetrate
U
نفوذ کردن در
infiltrate
U
نفوذ کردن
penetrate
U
نفوذ کردن در
bleaches
U
نفوذ کردن
transpire
U
نفوذ کردن
percolates
U
نفوذ کردن
transpired
U
نفوذ کردن
penetrates
U
نفوذ کردن در
percolated
U
نفوذ کردن
pierce
U
نفوذ کردن
transpires
U
نفوذ کردن
penetract
U
نفوذ کردن
breaches
U
نفوذ کردن
transpiring
U
نفوذ کردن
percolating
U
نفوذ کردن
permeate
U
نفوذ کردن
percolate
U
نفوذ کردن
crevasse
U
نفوذ کردن
breakaway
U
نفوذ کردن
permeates
U
نفوذ کردن
interpenetrate
U
نفوذ کردن در
permeating
U
نفوذ کردن
pierces
U
نفوذ کردن
bleach
U
نفوذ کردن
interpenetrate
U
در هم نفوذ کردن
breached
U
نفوذ کردن
penetrated
U
نفوذ کردن در
seep in
U
نفوذ کردن
crevasses
U
نفوذ کردن
permeated
U
نفوذ کردن
bleached
U
نفوذ کردن
mad
U
عصبانی کردن دیوانه کردن
maddest
U
عصبانی کردن دیوانه کردن
infiltrating
U
نفوذ کردن در منطقه
infiltrated
U
نفوذ کردن در منطقه
infiltrates
U
نفوذ کردن در منطقه
use one's influence
U
اعمال نفوذ کردن
penetrative
U
وابسته به نفوذ کردن
infiltrate
U
نفوذ کردن در منطقه
to use one's influence upon
U
اعمال نفوذ کردن بر
fuckers
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
dipshits
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
assholes
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
arseholes
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
twats
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
motherfuckers
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
ship water
U
نفوذ کردن اب بداخل قایق
infiltrated
U
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating
U
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates
U
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate
U
در خطوط دشمن نفوذ کردن
creativeness
U
قدرت خلاقه قدرت ابداع
diffused
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses
U
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
benumb
U
بی قدرت کردن
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
perforates
U
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforate
U
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating
U
سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
reception
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
diffusion
U
کم کردن از قدرت تخلیه فشار
receptions
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
traction
U
قدرت کشش بکسل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com