English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
last-ditch U آخرین فرصت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
Other Matches
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
trendy U مطابق آخرین مد
at the eleventh hour U در آخرین لحظات
trendier U مطابق آخرین مد
swan song <idiom> U آخرین سیما
trendiest U مطابق آخرین مد
billionths U آخرین عدد یک میلیارد
The last school day. U آخرین روز مدرسه
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
billionth U آخرین عدد یک میلیارد
printout U آخرین صفحه چاپ شده
aft flap آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
ends U نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
printouts U آخرین صفحه چاپ شده
ends U کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
What is the latest news? U آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
end U نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
She was dressed in the latest fashion . U آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
end U کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ended U کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
prints U آخرین صفحه چاپ شده
printed U آخرین صفحه چاپ شده
print U آخرین صفحه چاپ شده
ended U نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
son file U آخرین گونه کاری یک فایل
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
seasoned U فرصت
chars U فرصت
char U فرصت
occasions U فرصت
deliberating U با فرصت
deliberates U با فرصت
deliberated U با فرصت
deliberate U با فرصت
deliberation U فرصت
deliberations U فرصت
breather U فرصت
charring U فرصت
occasioning U فرصت
oportunity U فرصت
occasioned U فرصت
occasion U فرصت
seasons U فرصت
season U فرصت
breathers U فرصت
times U فرصت
opportunity U فرصت
spaces U فرصت
space U فرصت
chare U فرصت
opportunities U فرصت
timed U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
time U فرصت
He emptied the glass to the last drop . U لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
This is the latest mens fashion. U این آخرین مد لباس مردانه است
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
queue U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
To play ones last card U آخرین تیر ترکش رارها کردن
queues U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
date U افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
dates U افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
queued U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
chances U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
chance U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت مجال
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
market opportunity U فرصت بازار
chancing U فرصت مجال
chancing U فرصت بل گرفتن
vantage U تفوق فرصت
at leisure U فرصت دار
tidewaiter U درانتظار فرصت
head starts U فرصت برتری
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
tidewaiter U مترصد فرصت
deliberate defense U پدافند با فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
opportunity cost U هزینه فرصت
head start U فرصت برتری
chance U فرصت مجال
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
timed U فرصت مجال
get a break <idiom> U فرصت داشتن
timed U فرصت موقع
betimes U در اولین فرصت
times U فرصت مجال
times U فرصت موقع
opportunist U فرصت طلب
make time U فرصت کردن
occasion U فرصت مناسب
occasioned U فرصت مناسب
occasioning U فرصت مناسب
leisure U فرصت مجال
time U فرصت مجال
time U فرصت موقع
opportunism U فرصت طلبی
occasions U فرصت مناسب
pop U خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pops U خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
popped U خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
watch one's time U مراقب فرصت بودن
lurk U درانتظار فرصت بودن
lurked U درانتظار فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
lurks U درانتظار فرصت بودن
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
deadline U سررسید اخرین فرصت
deadlines U سررسید اخرین فرصت
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
When is the last train to Oxford? U چه وقت آخرین قطار به سمت آکسفورد حرکت می کند؟
Doom U [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
identities U مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
identity U مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
trailer U آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
trailers U آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
ring U لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
lifo U سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
shot U فرصت ضربت توپ بازی
shots U فرصت ضربت توپ بازی
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
ended U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
last in first out U نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
readme file U فایلی که حاوی آخرین اطلاعات درباره یک برنامه کاربردی باشد
condition U ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
ended U کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
cancel U کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
end U کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends U کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
cancelling U کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancels U کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com