English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Then what. so what. U آخرش چه؟
Then what . U آخرش که چی
[And] then what? <idiom> U آخرش که چی؟ [اصطلاح روزمره]
He wI'll not come after all. آخرش هم نخواهد آمد.
he laughs best who laughs last <proverb> U شاهنامه آخرش خوش است
He laughs best who laughs last. U شاهنامه آخرش خوش است
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
It was a racket from start to finish . U از اول تا آخرش کلک بود
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
sequential access U فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
attentive U متوجه
overhanging U متوجه
tenty U متوجه
regardful U متوجه
heedful U متوجه
on ones guard U متوجه
advertent U متوجه
finical U متوجه جزئیات
Be carful . U متوجه باش
directed U متوجه ساختن
direct U متوجه ساختن
to waken U متوجه کردن
directs U متوجه ساختن
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
point U متوجه ساختن
see through U متوجه شدن
see-through U متوجه شدن
particular redemption U متوجه فقره
presentient U قبلا متوجه
wistful U متوجه ارزومند
theocentric U متوجه بخدا
tendentious U متمایل متوجه
lend U متوجه کردن
lend U متوجه شدن
lends U متوجه کردن
lends U متوجه شدن
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
point U به سمت متوجه کردن
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
to point to something U به چیزی متوجه کردن
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
self centered U متوجه نفس خود
earthbound U متوجه بسوی زمین
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
reentrant U متوجه بسمت داخل
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
motif U موضوع
questioned U موضوع
propositioned U موضوع
propositioning U موضوع
propositions U موضوع
afair U موضوع
motifs U موضوع
matter U موضوع
plotless U بی موضوع
subjected U موضوع
subject U موضوع
questions U موضوع
subjecting U موضوع
themes U موضوع ها
mattered U موضوع
mattering U موضوع
matters U موضوع
proposition U موضوع
point U موضوع
subjects U موضوع
question U موضوع
objecting U موضوع
subject [topic] U موضوع
topic U موضوع
object U موضوع
issue U موضوع
issued U موضوع
indirect objects U موضوع
subjects U موضوع ها
criteria U موضوع
objects U موضوع
objected U موضوع
head U موضوع
issues U موضوع
topic U موضوع
theme U موضوع
themes U موضوع
text U موضوع
texts U موضوع
topics U موضوع ها
topics U موضوع
direct objects U موضوع
postulate U اصل موضوع
What's behind all this? U موضوع چه است؟
lemma U مقدمه موضوع
matter on hand U موضوع بحث
decade U ده موضوع یا رویداد
subject of debate U موضوع دعوی
side issue U موضوع فرعی
side issues U موضوع فرعی
grievance U موضوع شکایت
subject and predicate U موضوع و محمول
subduce U موضوع کردن
sign position U موضوع علامت
it is a question of money U موضوع بسته به
res ipsa loquitur U موضوع گویاست
objected U موضوع منظره
not to the point U خارج از موضوع
in question U موضوع بحث
in contestation U موضوع بحث
out of question U خارج از موضوع
direct objects U موضوع منظره
objective complement U مکمل موضوع
off the track U از موضوع پرت
objecting U موضوع منظره
privity U موضوع محرمانه
sides of the question U اطراف موضوع
monomaniac U دیوانه یک موضوع
objects U موضوع منظره
not to point U بیرون از موضوع
affaire d'honneur U موضوع شرافتی
object U موضوع منظره
at issue U موضوع بحث
side show U موضوع فرعی
beside the question U خارج از موضوع
indirect objects U موضوع منظره
postulated U اصل موضوع
neither here nor there <idiom> U بیربط به موضوع
a horse of another colour [different colour] U موضوع علیحده
cases U موضوع حالت
case U موضوع حالت
What gives? U موضوع چه است؟
What is happening? U موضوع چه است؟
What's on? U موضوع چه است؟
What's up? U موضوع چه است؟
What's wrong? U موضوع چه است؟
What's going on? U موضوع چه است؟
What is the matter? U موضوع چه است؟
What's cooking? U موضوع چه است؟
businesses U موضوع تجارت
recitations U تعریف موضوع
recitation U تعریف موضوع
problem U معما موضوع
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com