Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
water fast
U
رنگ نرو
water fast
U
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast
U
پارچه شورنرو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fast
U
روزه
fast
U
کیلو baud میدهد
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
U
جلد وچابک
fast
U
حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast
U
محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
U
سطح لغزنده یا سفت
fast
U
فورا
fast
U
روزه گرفتن
fast
U
رنگ نرو
fast
U
سفت
fast
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to keep a fast
U
روزه داشتن
fast
U
روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast
U
پایدار باوفا
to fast off
U
باگره محکم کردن
fast
U
تند
fast
U
تندرو
fast
U
سریع السیر
fast by
U
نزدیک
fast handed
U
خسیس
to lay fast
U
نگاه داشتن
to hold fast
U
محکم
It was raining fast.
U
باران تندی می آمد
He is fast asleep.
U
خواب خواب است
to hold fast
U
نگاهداشتن
to walk fast
U
تندراه رفتن
fast buck
<idiom>
U
پول درآوردن ساده وآسان است
acid fast
U
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast
U
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
to break one's fast
U
افطار کردن
to break ones fast
U
افطارکردن
to break ones fast
U
ناشتایی خوردن
to break ones fast
U
روزه
to break ones fast
U
خوردن
stern fast
U
طناب پاشنه قایق
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stand fast
U
متوقف شدن
fast talker
<idiom>
U
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
pull a fast one
<idiom>
U
تقلب کردن
fast break
U
حمله سریع به دروازه
fast cruise
U
ازمایش حرکت سریع ناو
fast food
U
تند خوراک تندکار
to observe a fast
U
روزه داشتن
to observe a fast
U
روزه گرفتن
to sleep fast
U
خواب خوش
fast neutron
U
نوترون سریع
fast pill
U
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast shuttle
U
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast cruise
U
ازمایش سریع ناو در بندر
fast access
U
با دستیابی سریع
to sleep fast
U
رفتن
fast bowler
U
توپ انداز پرتاب سریع
to stand fast
U
محکم ایستادن
to stand fast
U
ثابت بودن
to take fast hold of
U
سفت
to take fast hold of
U
گرفتن
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast and loose
U
نااستوار
fast forward
U
جلوبر
fast handed
U
خشک دست
hard and fast
U
لازم الاجراء
to make fast
U
محکم کردن
to make fast
U
بستن
to live fast
U
ولخرجی کردن
fast-forward
U
جلو زدن فیلم
hard and fast
U
ثابت
hard and fast
U
سخت ومحکم
hard and fast
U
غیر قابل تغییروانحراف
to live fast
U
خوش گذرانی کردن
fast day
U
روز روزه
make fast
U
مهار
fast break
U
ضدحمله
colour fast
U
دارایرنگثابت
fast shuttle
U
نقل و انتقال سریع
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
hard and fast rule
<idiom>
U
نتیجه ماندگار
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
hard and fast rule
U
قانون خشک و سخت
lay fast by the heels
U
تعقیب کردن
fast moving stock
U
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast bindŠfast find
U
جای محکم بگذارتازودپیداکنی
fast forward key
U
کلیدجلوبرندهسریع
fast breeder reactor
U
رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
Making fast progress.
U
سریع ترقی کردن
Rumors circulate fast.
U
شایعات سریع در همه جا می پیچد
fast moving stock
U
کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast moving depression
U
کمفشاری سریع
fast moving depression
U
کمفشاری تند
My watch is fast (gaining).
U
ساعتم جلو می افتد
fast-forward button
U
دکمهجلوبر
fast heart beat
U
تندتپشی
[پزشکی]
the car goes nice and fast
U
اتوموبیل بد نمیرود
fast heart beat
U
تاکی کاردی
[پزشکی]
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
U
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
fast data entry control
U
کنترلدخولاطاعاتسریع
pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Bad news travels fast .
<proverb>
U
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
لحظات خوش زود می گذرد.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
U
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
U
سفت کن شل کن درآوردن
water course
U
مجرای اب
water course
U
حق الشرب
water
U
پیشاب
water course
U
حق المجری
water
U
اب دادن
first water
U
بالاترین مقام
water
U
مایع
first water
U
درجه اول
mean water
U
میان اب
water
U
ابگونه
to p something with water
U
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
on the water
U
در کشتی
water way
U
راه ابی
water way
U
ابراهه
water way
U
مسیل
f.water
U
عرق رازیانه
above water
<adj.>
U
روی آب
above water
<adj.>
U
شناور
to water something
U
آب دادن
[گیاه]
of the first water
U
بهترین
water
U
اب
to water
U
آب دادن
to water
U
آب ریختن
by water
U
با کشتی
water down
<idiom>
U
ضعیف شدن
She let the water out .
U
آب را ول کرد
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
water
آب
water still
U
دستگاه تقطیر اب
by water
U
از راه دریا
by water
U
از راه رودخانه
water melon
U
هندوانه
water logging
U
ابسیری
water glass
U
شیشه محلول
water line
U
خط ابخور ناو
water lily
U
نیلوفر ابی
water level
U
سطح اب
water hyacinth
U
وردالنیل
water pipe
U
لوله اب
water pipe
U
تنبوشه
water polo
U
بازی فوتبال ابی
water pepper
U
زنجبیل سگ
water pepper
U
فلفل ابی
water meter
U
کنتور اب
water meter
U
اب سنج
water lowering
U
زهکشی
water loss
U
ابکاهی
water mill
U
اسیاب ابی
water mill
U
اسیاب
water nymph
U
الهه دریایی
water pollution
U
الودگی اب
water pipe
U
لوله مخصوص لوله کشی اب
water level
U
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water injection
U
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water hammer
U
ضربت قوچ
water hardening
U
سختگردانی با اب
water hazard
U
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater
U
فرف ابگرم کن
water heater
U
ابگرم کن
water jacket
U
ابدان
water hole
U
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole
U
چاله اب
water jacket
U
صندوق اب
water hammer
U
ضربت قوج
water point
U
نقطه تقسیم اب
water moccasin
U
مار سمی ابزی جنوب امریکا
water level
U
تراز اب
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water jump
U
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water glass
U
اب شیشه
water glass
U
لیوان اب
water glass
U
شیشه مایع
water guage
U
فشار سنج اب
water jump
U
مانع ابی
water hyacinth
U
سنبل ابی
to soften a water
U
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance
U
بیلان اب
water bearer
U
دلو
water bearer
U
ساکب الماء
water bearer
U
ریزنده اب ابریز
water bed
U
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed
U
تشک ابی
water bonded
U
اب بند شده
water boy
U
بچه سقا
water boy
U
سقا
water buffalo
U
گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen
U
قمقمه
water bailiff
U
میراب
water bag
U
کیسه اب
to splash into water
U
به اب زدن
unavailable water
U
رطوبت غیر قابل استفاده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com