English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waste of time U وقت اتلاف شده
waste of time U وقت هدر شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
It is absolutely useless . It is a waste of time . U بی نتیجه است
This is a sheer waste of time . U این کار اتلاف وقت محض است
waste time U وقت تلف کردن
waste time U تلف کردن زمان
waste time U هدر دادن زمان
waste time U وقت هدر دادن
Other Matches
waste U هدر
waste U قراضه هرز
waste U ضایع
waste U بی مصرف
waste U موات
waste U پسماند
go to waste U هرز رفتن
waste U تلف کردن ضایع کردن
waste U تلف
waste U بیهوده
waste U اشغال
waste U زباله
waste U زائد اتلاف
waste U باطله
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
waste U نیازمندکردن
waste U حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste U تلف کردن
waste U ضایع کردن
waste U صرف کردن
waste U اصراف کردن
waste U تضییع کردن اتلاف
waste U تفریط
waste U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste U اشغال زباله
waste U هرزدادن
Waste U کثافات
waste U انبار
waste not want not <idiom> U قناعت توانگر کند مرد را
waste U از دست رفتن
waste U افت
waste silk U ابریشم گجین [ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
waste land U اراضی موات
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
waste water U فاضلاب
waste land U زمین موات
napping waste U ضایعات عمل خارزنی [این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
cotton waste U ضایعات پنبه
waste product U محصولات زائد
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
waste lands U اراضی موات
waste lime U نخاله اهک
agricultral waste U پسماند کشاورزی
waste one's breath U زبان خود را خسته کردن
waste of manor U اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
waste gate U مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
waste book U دفتر باطله
waste heat U گرمای تلف شده
to lay waste U ویران یا غارت کردن
voluntary waste U تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
run to waste U هرز رفتن
cotton-waste U آشغال و ضایعات پنبه
waste basket U سبد کاغذ بیکاره
waste basket U سبد
waste basket U زنبیل
waste catchment U ابخیز
without impeachment of waste U بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
encroachment and waste U تعدی و تفریط
waste product U ضایعات
waste basket U مکثف
waste material U مصالح وازده
lay waste U ویران کردن
waste pipe U لوله زهکش
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
do not waste your breath U خودتان را بیخود خسته نکنید
economic waste U اتلاف اقتصادی
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
domestic waste water U فاضلاب خانگی
soil and waste stack U کیسهخاکوفضولات
waste disposal unit U مخزنآبزاید
waste gas fule U مجرای دود
cultivationg waste land U احیاء موات
cultivation of waste land U احیا اراضی موات
colour of waste water U رنگ فاضلاب
haste makes waste U ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
waste water purification plant U تصفیه خانه فاضلاب
sink with waste disposal unit U فرفشوییبااجزافضولات
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
from this time forth U ازاین پس
It's time U وقتش رسیده که
take your time U عجله نکن
behind time U بی موقع
for the time being U عجالت
down time U زمان تلف
what is the time? U وقت چیست
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
time will tell U در آینده معلوم می شود
i time U time Instruction
Our time is up . U وقت تمام است
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
behind time U دیر
time is up U وقت گذشت
three-four time U نت
once upon a time U یکی بودیکی نبود
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
once upon a time U روزگاری
once upon a time U روزی
on time U مدت دار
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
old time U قدیمی
off time U مرخصی
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
time in U ادامه بازی پس از توقف
at the same time U ضمنا"
two-two time U نتدودوم
out of time U بیجا
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
out of time U بیگاه
out of time U بیموقع
at the same time U در عین حال
At the same time . U درعین حال
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
one at a time U یکی یکی
at the same time U در ان واحد
off time U وقت ازاد
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
from time to time <idiom> U گاهگاهی
for the time being <idiom> U برای مدتی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
all the time <idiom> U به طور مکرر
one-time U سابق
four-four time U چهارهچهارم
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
from time to time U گاه گاهی
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
time out <idiom> U پایان وقت
time after time <idiom> U مکررا
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> U سرساعت
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
from time to time U هرچندوقت یکبار
one-time U قبلی
about time <idiom> U زودتراز اینها
at another time U در زمان دیگری
all-time U بیسابقه
all-time U همیشگی
There is yet time. U هنوز وقت هست.
from this time forth U ازاین ببعد
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
down time U مدت از کار افتادگی
down time U زمان تلفن شده
one-time U پیشین
down time U وقفه
down time U زمان بیکاری
down time U زمان توقف
in the mean time U ضمنا
all-time U بالا یا پایینترین حد
down time U مرگ
from this time forth U زین سپس
two time U دو حرکت ساده
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U ثیر قرار میدهد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time out U تایم
some time U یک وقتی
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U وقت قرار دادن برای
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U مدت
time U عهد
time U مدروز
time U روزگار
time U ایام
time U زمانه
time U هنگام
time U فرصت مجال
time U گاه
time U زمان
time U وقت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com