English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
trace elements U عناصر کمیاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elements U رکن
elements U عامل اصلی محیط طبیعی
elements U دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
elements U یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
elements U کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
elements U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements U که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
elements U یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
elements U المان
elements U جسم بسیط
elements U جوهر فرد
elements U عنصر اساس
elements U اصل
elements U محیط طبیعی اخشیج
elements U عامل
elements U سازه برقی
elements U عنصر
elements U جزء
elements U اساس
elements U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements U عنصر عملیاتی
trace U نشانه
trace U نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace U برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace U ردیابی کردن
trace U رسم کردن
to trace the cause of anything U علت اصلی
to trace the cause of anything U چیزیراپیداکردن
value trace U اثر ارزشی
trace U رد یابی کردن نشان
trace U طرح کردن
trace U علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
trace U رسم کردن ترسیم کردن
trace U رسم
trace U مقدار ناچیز ترسیم
trace U رد
trace U ردیابی کردن رد پا
trace U جای پا
trace U نشان
trace U اثر
trace U ضبط کردن کشیدن
trace U اثر گذاشتن
trace U دنبال کردن
trace U رد الکترون
trace U تعقیب کردن
trace U پی بردن به
trace U پی کردن
inner transition elements U عناصر واسطه داخلی
job elements U عناصر شغلی
minor elements U عناصر فرعی
minor elements U عناصر جزئی
essential elements U [پارامترهای اصلی جهت بافت و یا مقدمات بافندگی و رنگرزی]
war of the elements U انقلابات طبیعی
representative elements U عناصر نماینده
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
cantilever elements U عناصر کنسولی
combat , elements U عناصر رزمی
combat , elements U یکانهای رزمی
combat , elements U عناصر درگیر در رزم
essential elements U وسایل ضروری
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
elements of expense U عوامل تولید هزینه
elements of expense U عوامل هزینهای
essential elements U عناصر ضروری
elements of weather U عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
pilot's trace U کالک دستی خلبان
To follow up (trace) something. U پی کاری را گرفتن
They found no trace of her . U ازاونشانی بدست نیامد
To be on someone trail. To trace someone. U رد کسی را دنبال کردن
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
trace conditioning U شرطی کردن ردی
trace compounds U ترکیبات کم مقدار
pilot's trace U کالک راهنمای خلبان هواپیما
logical trace U رد منطقی
trace element U عنصر کم مقدار
radar trace U علامت رادار
selective trace U ردیابی گزیده
stimulus trace U رد محرک
to trace the p of a person U دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
memory trace U رد یاد
essential elements of information U عناصراصلی اطلاعات
constituent elements of crime U عناصر متشکله جرم
electron microscope elements U ارکانمیکروسکوپالکترونی
rare earth elements U خاکهای نادر
essential elements of information U عناصر اصلی اخبار
dark trace screen U صفحه تصویر تاریک
dark trace tube U لامپ تصویر تاریک
color trace recorder U رسام رنگی
He left no trace (mark,evidence). U اثری بجا نگذاشت
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com