English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to strike something open U با ضربه چیزی را باز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strike out U باطل کردن
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
to strike in U به اندرون زدن
strike out U واردعمل شدن
strike out U از بازی خارج شدن
go on strike U اعتصاب کردن
strike off U بی زحمت درست کردن
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
first strike U اولین ضربه
to strike into U اغازنهادن
to strike into U شروع کردن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
to strike an a U وضعی بخودگرفتن
to strike up U خواندن یازدن اغازکردن
strike below U بردن کالا به انبار
to go on strike U اعتصاب کردن
they are on strike U اعتصاب کرده اند
to strike U زدن [ضربه زدن] [آلت موسیقی]
to strike in U پامیان گذاردن
strike up U نواختن
strike up U نواخته شدن
to strike in U دخالت کردن
strike U چادر را از جا کندن
strike U تک ناگهانی
strike U تصادم
strike U تک هوایی
strike U اعتصاب
strike U برخورد
strike U اعتصاب ضربه
strike U سکه ضرب کردن
strike U اصابت اعتصاب کردن
strike U اعتصاب کردن
strike U بخاطرخطورکردن
strike U ضربت زدن خوردن به
strike U ضربه زدن
strike U زدن
second strike U اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike U ضربت
strike U ضربت زدن یورش
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike U توپ زن بودن
strike U حمله ضربه زدن به دشمن
strike U حمله کردن
to strike tens U اردو رابهم زدن
To strike a match. U کبریت زدن
he strike him blind U چنان زد که کورش کرد
to strike root U ریشه زدن
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
To cross out . To strike off. U خط زدن
to strike root U برقرارشدن
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
to strike oil U بنفت رسیدن
to strike one in the mouth U توی دهن کسی زدن
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
nuclear strike U تک اتمی
strike-breaking U شکستناعتصاب
strike-breaker U اعتصاب شکن
light strike U اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
to strike root U ریشه کردن پابرجاشدن
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
general strike U اعتصاب عمومی
strike-breakers U اعتصاب شکن
fly strike U هجوم مگس
strike a bargain U معامله کردن
data strike U چاهک داده ها
wildcat strike <idiom> U اعتصاب کارگران
to strike work U اعتصاب کردن
to strike work U دست از کار کشیدن
to strike with awe U هیبت زده کردن
air strike U حمله هوایی
air strike U تک هوایی
lightning strike U اعتصاباعتراضآمیز
hunger strike U اعتصاب غذا
strike it rich <idiom> U یک شبه ره صد ساله رفتن
strike plate U صفحهتوپی
nuclear strike U تک هستهای
post strike U بعد از اجرای تک
rent strike U پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
strike oil U به نفت رسیدن
strike it rich <idiom> U ناگهان پول و پله ای به هم زدن
strike root U ریشه زدن
strike root U ریشه کردن گرفتن
strike with a hammer U پتک زدن
strike with terror U وحشت زده
strike with terror U ترسیده
strike zone U منطقه خط سیر
strike joint U شکستگی طولی
strike force U نیروی کمین یا ضربت
post strike U بعد از تک هوایی
so strike one's flag U پرچم خودراخواباندن
out law strike U اعتصاب غیر قانونی
strike pay U حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike U اعتصاب
strike a balance U موازنه بدست اوردن
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
strike blind U با ضربه کور کردن
strike force U نیروی ضربتی
strike zone U سیرمجاز گوی چوگان زن
ten strike U ضربت بازی بولینگ ده میلهای
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
to strike camp U اردورابهم زدن
to strike a balance U موازنه دراوردن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
to strike a blow for U سنگ
to strike a blow for U به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a snag U بمانعی برخوردن
to strike a spark out of U جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to strike dumb U گنگ کردن
to strike dumb U مات ومبهوت کردن
to strike fire U اتش دراوردن
to strike a light U کبریت زدن
ten strike U امر موفقیت امیز
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
to strike a match or light U کبریت زدن
Strike while the iron is hot . <proverb> U تا آهن داغ است ضربه بزن .
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
strike while the iron is hot <idiom> U سود بردن
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
To strike an a attitude . To put on a stern look . U قیافه گرفتن
multi strike printer ribbon U ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
the open U هوای ازاد
the open U ملاء عام
to open out U باز کردن
the open U ملا عام
open out U بسط دادن
to open out U بسط دادن
to open out U گستردن
X/OPEN U ول ایجاد سیستمهای باز هستند
to open out U توسعه دادن
open out U توسعه دادن
open U مفتوح شدن
open U ازاد
open U زمین باز گسترده
open U بی الایش
open U سکی
open U وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open U وزن ازاد
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
open U خط بازبی دفاع
open U اشکار
open U قابل بحث
open U بی دفاع واریز نش
open U بلامتصدی
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open U پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open U نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open U فضای باز
open U باز
open U باز شدن
open U :باز
open U مفتوح
open U گشوده سرگشاده
open U دایر
open U روباز
open U ازاد اشکار
open U مهربان رک گو
open U صریح
open U درمعرض
open U بی پناه
open U بی ابر
open U واریز نشده
open U بازکردن
open U گشودن گشادن
open U افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open U شکفتن
open U روشن شدن خوشحال شدن
open U دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open U کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open to any one U مباح
open U مروحه را باز کنید
open U برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open U باز کردن باز شدن
open U آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open U برداشتن پوشش یا باز کردن در
open U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open U فایل خواندنی و نوشتنی
open U 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open U کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open U به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open U نابسته
To come into the open. U آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open U مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open wiring U سیمکشی باز
open water U فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open wire U سیم هوایی
open wire U سیم لخت
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
open interval U فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com