English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to shed tears U اشک ریختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shed U دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
shed U کارخانه سرپوشیده
shed U الونک
shed U کپر
shed U برگ ریزان کردن
shed U انداختن افشاندن افکندن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
shed U پوست انداختن
shed U پوست ریختن
shed U ریختن
shed space U فضای بسته چند تونله محوطه چند تونله
shed space U انبار چندراهه
weaving shed U [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
to shed light on U نور افشاندن بر
to shed light on U روشن کردن
machinery shed U ماشینبذرافشان
shed stick U چوبنخ
transit shed U سایبانحملونقل
potting shed U آلونک
He shed his fair. U ترسش ریخت
counter shed U پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
lime shed U انبار اهک
air shed U جای هم هوا
tears U پاره کردن
tears U سرشک
tears U دریدن
tears U چاک
tears U اشک
tears U پارگی
tears U :
tears U گسیختن گسستن
f. tears U گریه زورکی
tears U : دراندن
tears U گریه
tears U چاک دادن
diesel engine shed U الونکموتوردیزل
batten [shed stick] U کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
To shed blood. Bloodshed. U خون ریختن ( کشتار )
job's tears U دمع ایوب
job's tears U شجره التسبیح
crocodile tears U اشک دروغی
crocodile tears U اشک تمساح
they mingle their tears U با هم گریه می کنند
to burst into tears U زیرگریه زدن
to melted in to tears U بگریه در امدن
to burst into tears U مانندانارترکیدن
to gulp down ones tears U گریه رادرگلوحبس کردن
to rain tears U اشک ریختن
to rain tears U اشک باریدن
move to tears U اشک از چشمان کسی جاری شدن
To burst into tears (laughter). U زیر گریه ( خنده ) زدن
tears rained down his cheeks U اشک بر چهره اش روان شد
to wepp bitter tears U زارزار گریستن
he laughed till the tears came U انقدر خندیدکه اشکش سرازیرشد
tears fell down his cheeks U اشک از چشمانش سرازیر شد
tears suffused his eyes U اشک در چشمانش پر شد
to cry bitter tears U زارزارگریستن
to kiss away a child's tears U بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
Her sad story moved us to tears. U داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> U گریه بر هر درد بى درمان دواست .
To begin to weep . to burst into tears . U گریه افتا دن
He shed his fear . His fear was dispelled. U ترسش ریخت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com