English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to live beyond one's means U بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
by no means U به هیچ وجه
by means of U به وسیله
by f. means U ملایمت
by f. means U بامدادا
by all means U بهر قیمت که باشد
by all means U هر طورباشد
by all means U با تمام وسائل
by all means <adv.> U حتما
means U استطاعت وسایل
by all means U بهمه حال
by all means <adv.> U کاملا
Certainly not! [By no means!] U مطمینا نه ! [به هیچ وجه !]
not even by [not even through] [not even by means of ] U نه حتی به وسیله [به طریق]
i do not know what he means U نمیدانم مقصودش چیست
he says what he means U مقصودخودراصریحابیان میکند
he means well U قصد بدی ندارد
he means well U نیتش خوب است
by some means or other <adv.> U هیچ چیز [اصلا]
by all means <adv.> U قطعا
means U استطاعت
How . In what way. By what means. U چطور؟
means U توانایی
means are not a U وسایل فراهم نیست
means U وسیله
means U وسائل
means U توانائی درامد
means U دارائی
means U وسایل
means U درامد
means U دارایی
By no means . By no account . به هیچ وجه
means-tested U متغیرغیروابسته
means tests U سنجش استطاعت مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
transport means U وسیله بارکشی یاحمل ونقل
square means second p U مجذوریعنی توان دوم
means of transport U وسائط نقلیه
means of production U وسایل تولید
means of production U ابزار تولید
means objects U اشیاء وسیله
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
By no manner of means . U بهیچ وجه من الوجوه
Other means of transport U سایر وسایل نقلیه
means against rust U ابزارهای گرد زدا
ways and means U طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
ends and means U هدف و وسیله
aman of means U ادم دارایا با استطاعت
fraudulent means U وسائل متقلبانه
lack of means U عدم تمکن
blocking the means U سد ذرایع
he means mischief U مقصودش شیطنت
he means mischief U است
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
this word means a dog U معنی این کلمه سگ است
The means of payment will appear unchanged. U شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
means of attaining one'd end U وسیله رسیدن بمقصود
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
means end learning U یادگیری وسیله- هدف
means end capacity U استعداد درک وسیله- هدف
means end expectation U انتظار وسیله- هدف
committee of ways and means U کمیسیون مالی
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
means end relations U روابط وسیله- هدف
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
This new frontier incident probably means war. U این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
live U برقدار
live U مهمات جنگی
live U تیراندازی جنگی
live U فشنگ جنگی
live U زنده بودن
where do you live U کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
to live in U پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live-in U سرخانه
live U :زنده
live U سرزنده
live U موثر
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
live U دایر
live U زنده
live U زنده کردن
live U تحت پتانسیل
live U جریان دار
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to live through something U تاب چیزی را آوردن
live down U باخاطرات زنده ماندن
live U به سر بردن
live-in U زیست کننده در محل کار
to live through something U چیزی را تحمل کردن
live on U بزندگی ادامه دادن
live on U بازهم زنده بودن
live U : زندگی کردن زیستن
live down <idiom> U جبران خطاواشتباه
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
live wires U آدم پر حرارت و با پشتکار
live wires U سیم زنده
live wires U سیم برقدار
live wire U آدم پر حرارت و با پشتکار
live wire U سیم زنده
live wire U سیم برقدار
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran U در حومه تهران زندگی کردن
to live in poverty [want] U در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live . <proverb> U تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
To live in affluence . U درنازونعمت زندگه کردن
Where dose she live ? U کجا زندگی می کند ؟
live out of a suitcase <idiom> U تنها بایک چمدان زندگی کردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
To live off ones capital . U ازمایه خوردن
He did not live long enough to … U آنقدر عمر نکرد که ...
we eat that we may live U میخوریم برای اینکه زنده باشیم
does your father live U ایا پدر شما زنده است
live lining U ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live load U بارزنده
live load U سربار
live load U بار زنده
live load U بار رونده
live load U بارموثر
live ammunition U مهمات جنگی
live oak U بلوط ویرجینیا
live out the night U شب را بسر بردن
live round U گلوله جنگی
live round U تیر جنگی
live steam U بخار زنده
live in a small way U بدون سر و صدا زندگی کردن
live in a small way U با قناعت زندگی کردن
live forever U ابرون ریشه دار
live ball U توپ زنده
live ball U توپ در جریان
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there U در انجا میسرنیست
live bag U توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live bearing U زنده زا
live box U جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data U داده موثر
live exercise U تمرین رزمی حقیقی
live exercise U تمرین با تیر جنگی
live fire U تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live forever U زندگی ابدی
live forever U ابرون گس
live stock U چارپایان اهلی
live stock U مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live vessel U شناوه با خدمه
to live in luxury U درنعمت زیستن
to die or to live U مردن یازیستن
to live in luxury U با تجمل زندگی کردن
to live in cloves U روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in a small way U با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live fast U ولخرجی کردن
to live extempore U دست بدهن بودن یازندگی کردن
to live fast U خوش گذرانی کردن
to live extempore U کردی خوردی زندگی کردن
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live in luxury U خوش گذرانی کردن
live out the night U شب را صبح کردن
live up to one's income U به اندازه درامد خود خرج کردن
to live to oneself U تنها زندگی کردن
to live in reproach U بخواری یا مذلت زیستن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
to live in privacy U تنهازیستن
long live U زنده باد
long live U پاینده باد
To live a seeluded life. U درگوشه تنهائی بسر بردن
to live like animals [in a place] U مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
live load reduction U کاستن از بار زنده
I live a very regular life . U زندگی خیلی منظمی دارم
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
live copy paste U کپی الصاق مستقیم
To live from hand to mouth . U دست به دهن زندگه کردن
to live at hack and manger U درفراوانی زیستن
to live a long life U عمر دراز کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
(live off the) fat of the land <idiom> U بهترین از هرچیز را داشتند
I live in the apartment(flat) below. U درآپارتمان زیری زندگه می کنم
The doctors dont think she wI'll live. U پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
May his soull live in peace. U روحش شاد باشد
We live in the Machine Age . U ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
live high off the hog <idiom> U خیلی تجملاتی زندگی کردن
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live at the expense of society U روی دوش جامعه زندگی
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
live from hand to mouth <idiom> U پول بخور نمیر داشتن
To live in a fools paradise . U گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> U آخر شاه منشى کاه کشى است .
Most home helps prefer to live out. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. U اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
To live on borrowed money . To play for time . U این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
They live abroad for the greater part of the year. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> U هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com