Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to issue marching order
U
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
marching
U
موسیقی نظامی یا مارش
marching
U
قدم رو
marching
U
راه پیمایی
marching
U
قدم برداری
marching
U
پیش روی گام به گام شمشیرباز
marching
U
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marching
U
راه رفتن
marching
U
گام نظامی
marching
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching
U
قدم روکردن
marching
U
ماه مارس راه پیمایی کردن
marching
U
پیشروی
marching
U
سیر روش
marching
U
تاختن بر
marching orders
U
فرمان حرکت برای جنگ
marching display
U
وسیله نمایش که حاوی بافر نمایش آخرین حروف وارد شده است
marching fire
U
اتشهای هجومی
drill marching
U
تمرین پیاده روی
drill marching
U
راهپیمایی تمرینی
forced marching
U
راه پیمایی اجباری
frog-marching
U
غوک واربردن
marching fire
U
تیر هجومی
issue
U
ناشی شدن
issue
U
کردار اولاد
issue
U
انتشار دادن
issue
U
رواج دادن
issue
U
نژاد
issue
U
عمل
issue
U
صادر شدن
issue
U
خارج شدن
issue
U
بیرون امدن
issue
U
نشریه فرستادن
issue
U
پی امد
issue
U
بر امد
issue
U
نتیجه بحث
issue
U
موضوع شماره
issue
U
افتتاح کردن
issue
U
موضوع دعوی
issue
U
انتشار
issue
U
انتشار دادن صدور
issue
U
ممر
issue
U
صادر کردن
issue
U
صدور مطلب
issue
U
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
U
توزیع کردن
issue
U
توزیع
issue
U
صادرکردن
issue
U
مسئله
issue
U
موضوع
over issue
U
زیاد انتشاردادن
issue
U
نوع
over issue
U
اضافه براعتبار رواج دادن
of no issue
U
بیهوده
of no issue
U
بی نتیجه
at issue
U
موضوع بحث
issue of law
U
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue priority
U
تقدم توزیع اماد
issue a credit
U
افتتاح اعتبار
issue a guarantee
U
صدور ضمانتنامه
issue commissary
U
مسئول توزیع
issue commissary
U
کارپردازی یادفتر توزیع
issue
[outcome]
U
بر آمد
issue
[outcome]
U
پایان
issue note
U
برگه صدور
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
gratuitous issue
U
اماد پیشکشی
general issue
U
ملزومات ارتش
gratuitous issue
U
لباس پیشکش
bank of issue
U
بانک ناشر اسکناس
basic of issue
U
مبنای توزیع
basic of issue
U
مبنای واگذارکردن اقلام
bond issue
U
صدور اوراق قرضه
the German issue
U
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
fiduciary issue
U
اسکناسهای اعتباری
issue
[outcome]
U
نتیجه
[بحثی ]
unit of issue
U
مبنای توزیع
unit of issue
U
واحد توزیع
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
issue pea
U
داغ نخود
to put to the issue
U
بطور متنازع فیه مطرح کردن
to issue instructions
U
دستور صادر کردن
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
loose issue
U
تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue
U
تدارکات روباز
issue priority
U
ترتیب تقدم توزیع
back issue
U
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
I wI'll not comment on this issue.
U
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
issue a warning
U
اخطار صادر کردن
This question is not at issue.
U
بحث روی این موضوع نیست.
to revisit an issue
U
مسئله ای را بازدید کردن
to die without issue
U
بدون اولاد مردن
May be I can interest you in this issue .
U
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
U
صلاحت نیست با من طرف بشوی
To settle the issue one way or the other.
U
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
issue price
U
قیمت اعلام شده
side issue
U
موضوع فرعی
side issue
U
مسئله فرعی
basic issue items
U
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
issue
[of something]
[ID card or check]
U
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
issue
[of something]
[ID card or check]
U
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
Dont sidetrack the issue.
U
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
join issue with a person
U
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
he rode me off on a side issue
U
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
basic issue list
U
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
To lock horns with someone. To take issue with someone.
U
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
starting with the issue of July 1
U
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
free issue materials
U
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
free issue system
U
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue .
U
کاری را به نتیجه رساندن
To stick to the main topic ( issue ).
U
از موضوع اصلی خارج نشدن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
U
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
U
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
order
U
سبک معماری
order
U
سفارش دادن کالا یا جنس
order
U
ترتیب انجام کار
well-order
U
خوش ترتیب
[ریاضی]
order
U
دستورالعمل دستور
order
U
فرمان نظم
order
U
نظم دادن
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
out of order
<idiom>
U
برخلاف قانون ،نامناسب
in order
U
دایر
in order
U
صحیح
order
[placed with somebody]
U
دستور
[ازطرف کسی]
in order that
U
تا اینکه
in order that
U
برای اینکه
to order
<idiom>
U
به ترتیب
order off
U
حکم خروج
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
out of order
<idiom>
U
کارنکردن
order
U
شیوه
In this order. In this way.
U
باین ترتیب
order
U
نظام معماری
order
U
مرتبه
order
U
امر
order
U
دستور دادن سفارش
order
U
مرتب کردن
order
U
حکم
order
U
حواله
order
U
سفارش دادن
order
U
خرید سفارش خرید
order about
U
پیوسته پی فرمان فرستادن
second order
U
مرتبه دوم
re order
U
سفارش دوم باره
order
U
حواله کرد حواله کردن دستور
out of order
U
از کار افتاده
out of order
U
خراب
order
U
راسته
to the order of
U
بحواله کرد
order
U
دستور سفارش
order
U
رتبه
in order that he may go
U
برای اینکه برود
out of order
U
درهم برهم
order
U
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
U
سفارش دادن دستور دادن
to the order of
U
در وجه
order
U
کد عمل
to the order of
U
به حواله کرد
out of order
U
نادرست
order
U
ترتیب
order
U
ن
by order of
U
حسب الامر
in order to ...
U
برای
[اینکه]
order
U
منظم کردن
in order to ...
U
تا
[اینکه ]
order
U
سفارش دادن تنظیم کردن
by order of
U
فرمان
order
U
نظم
order
[placed with somebody]
U
سفارش
[ازطرف کسی]
in order
U
درست
order
U
دستور دادن
order
U
دستورعملیاتی
order
U
دستورالعمل
order
U
دستور
first order
U
مرتبه اول
order
U
سفارش
third order reaction
U
واکنش مرتبه سه
second order reaction
U
واکنش مرتبه دوم
second order factor
U
عامل مرتبه دوم
in good order
<adj.>
U
مرتب
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
the goods are on order
U
کالا را سفارش داده ایم
in good order
<adj.>
U
منظم
second order conditions
U
شرایط ثانوی
structure
[first order]
U
ساختار
[ریاضی]
to order somebody back
U
کسی را فراخواندن
the line is out of order
U
سیم خراب است
superior order
U
دستور مافوق
to order somebody back
U
کسی را معزول کردن
superior order
U
امر مافوق
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order
U
نظم ترتیب
short order
U
خوراکی که زود مهیا میشود
to order somebody back
U
کسی را احضار کردن
route order
U
فرمان ستون راه رو
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com