English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time bomb U بمب ساعتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bomb U بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند
bomb U بمباران کردن
bomb U نارنجک
bomb U بمب
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
H-bomb U بمب هیدروژنی
A-bomb U بمب اتمی
bomb U بن بست
A-bomb U بمباران اتمی کردن
bomb U مخزن
A-bomb U با بمب اتمی حمله کردن
bomb U غیر رسمی از بین رفتن
bomb U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb U یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bomb U خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
bomb U زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bomb U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bomb U شکست فاحش
cluster bomb U قالب
wooden bomb U بمب سالم و بادوام
hung bomb U بمبی که پس از پرتاب خود به خود به هواپیما اویزان بماند
depth bomb U بمب زیرابی
cluster bomb U لوستر چندشاخه شمش
cluster bomb U خوشه مین خوشهای
cluster bomb U مین خوشهای
cluster bomb U اویز چند شاخه
plastic bomb U بمب پلاستیکی
atom bomb U بمب اتمی
cluster bomb U خوشه
fusion bomb U بمب ذوب کننده
cluster bomb U گروه
neutron bomb U بمب نوترونی
cluster bomb U دسته
glide bomb U بمب یا موشک لغزنده در هوا بمب لغزنده
letter-bomb U بمب نامهای
cluster bomb U سنبله دسته کردن
cluster bomb U جمع کردن خوشه کردن
gas bomb U بمب گازی
bomb disposal U تخریب بمب
fire bomb U بمب اتش زا
bomb cemetery U محل تخریب بمبهای عمل نکرده
bomb cemetery U محل تجمع بمبهای فاسد
fusion bomb U بمب فوزیونی
para bomb U بمب قابل پرتاب به وسیله چتر نجات
para bomb U بمب چتردار
fire bomb U بمب اتش افروزبنزینی
bomb proof U ضد بمب
bomb factory U مکانغیرقانونیساختبمب
an incendiary bomb U بمب اتش زا یا اتش انگیز
bomb disposal U از کار انداختن بمب
roadside bomb U بمب دست ساز
petrol bomb U نوعیبمببنزینی
parcel bomb U بمبیکهدرونبستهایجاسازیشدهوبهمحضبازشدندربستهمنفجرمیشود
car bomb U بمبیکهداخلیا زیر ماشینجاسازیکردهباشند
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
bomb proof U پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
bomb reconnaissance U شناسایی محل بمبهای عمل نکرده شناسایی محل بمب
leaflet bomb U بمب حاوی اعلامیه یا اوراق تبلیغاتی
cluster bomb U کلاستر
cluster bomb U تعداد ترمینال یاوسایل یا ایستگاهها یا مکانهای حافظهای که در یک محل جمع شده اند و کنترل می شوند
hydrogen bomb U بمب ترکیبی اتمی
hydrogen bomb U بمب هیدروژنی
incendiary bomb U بمب اتش زا
cluster bomb U یک یا چند شیار روی دیسک سخت برای ذخیره سازی یک فایل یا بخشی از یک فایل
cluster bomb U کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
fission bomb U بمب اتمی
fission bomb U بمب هستهای
fission bomb U بمب شکافت
depth bomb U بمب عمل کننده در زیر اب
plastic bomb U بمب خمیری
smoke bomb discharger U تخلیهبمبدوددار
To burst ( exploded) a bomb. U بمب ترکاندن
bomb alarm system U سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
bomb release line U خط رهایی بمب
bomb release line U خط فرضی دور هدف که هواپیما بمب خود را داخل ان رها میکند
bomb release point U نقطه رهایی بمب
bomb sighting system U سیستم نشانه روی بمب سیستم هدف گیری بمب
bomb impact plot U بردن محل اصابت بمب روی نقشه
bomb damage assessment U تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
final bomb release line U اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U مدت از کار افتادگی
down time U زمان تلفن شده
time will tell U در آینده معلوم می شود
At the same time . U درعین حال
at the same time U ضمنا"
down time U مرگ
Our time is up . U وقت تمام است
at the same time U در ان واحد
at the same time U در عین حال
down time U زمان توقف
It's time U وقتش رسیده که
behind time U دیر
behind time U بی موقع
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
time after time <idiom> U مکررا
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> U سرساعت
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
from time to time <idiom> U گاهگاهی
for the time being <idiom> U برای مدتی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
all the time <idiom> U به طور مکرر
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
take your time U عجله نکن
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at another time U در زمان دیگری
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
about time <idiom> U زودتراز اینها
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
some time U یک وقتی
once upon a time U روزی
on time U مدت دار
old time U قدیمی
off time U مرخصی
off time U وقت ازاد
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
many a time U بارها
many a time U چندین بار
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
specified time U وقت معین
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
there is a time for everything U هرکاری وقتی
there is a time for everything U دارد
time and again U چندین بار
time and again U بکرات
time in U ادامه بازی پس از توقف
time is up U وقت گذشت
out of time U بیجا
out of time U بیگاه
out of time U بیموقع
just in time U درست بموقع
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
two time U دو حرکت ساده
once upon a time U روزگاری
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
one-time U سابق
one-time U قبلی
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in no time U خیلی زود
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
one-time U پیشین
i time U time Instruction
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time out U تایم
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
time out U ایست
time out U وقفه فاصله
time out U ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> U همیشه
any time <adv.> U همیشه
at any time <adv.> U درهمه اوقات
any time <adv.> U درهمه اوقات
time out U مهلت
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com