Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
thread count
U
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
U
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
thread
U
ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread
U
سیم
thread
U
مثل نخ باریک شدن
thread
U
رشته رشته شدن
thread
U
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread
U
موجی کردن
thread
U
دندانه
thread
U
پیچ کردن
thread
U
دنده دار کردن مارپیچ
thread
U
دنده پیچ
thread
U
نخ یاقیطان
thread
U
زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
thread
U
فایلی که یک ورودی آن حاوی آدرس و داده را دارد باشد.
thread
U
نخ کشیدن به
thread
U
بند کشیدن
thread
U
نخ کردن
thread
U
ریسمان
thread
U
برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
thread
U
نخ
thread
U
قیطان
thread
U
رزوه شیارداخل پیچ ومهره
thread
U
شیار برجستگی
thread
U
رشته
thread
U
رگه
stepped thread
U
کولاس پیچی ناقص
thread tap
U
قلاویز
thread the needle
U
پاس دقیق از بین مدافعان
trapezoidal thread
U
دندههای ذوزنقهای
rubber thread
U
ریسمانلاستیکی
stepped thread
U
پیچ ناقص کولاس
stair thread
U
کف پله
screw thread
U
پای پیچ
screw thread
U
حدیده
nut thread
U
پیچ مهره
mercury thread
U
مارپیچ جیوهای
inside thread
U
دنده داخلی قلاویز
inside thread
U
مارپیچ داخلی
thread guide
U
راهنماینخ
thread take-up lever
U
اهرم بالا-پائینبرندهنخ
thread fineness
U
ظرافت نخ
hang by a thread
<idiom>
U
metallic thread
U
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
sewing thread
U
نخ خیاطی
thread bare
U
فرش کهنه
thread fineness
U
نمره نخ
thread fineness
U
[ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
death thread
U
تهدید به مرگ
silver thread
U
نخ های زربفت یا نقره ای
[این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
weft thread
U
ریسمانتاریشکل
warp thread
U
تارشیاری
thread trimmer
U
آرایندهنخ
gold thread
U
گلابتون زر
external thread
U
دنده خارجی
cut a thread
U
پیچ تراشیدن
air thread
U
مخاط شیطان
air thread
U
لعاب خورشید
angular thread
U
پیچ وی شکل
angular thread
U
پیچ تحت زاویه
butterss thread
U
شیار اره
acme thread
شیار ذوزنقه ای
english thread
U
پیچ و مهره انگلیسی
direction of thread
U
جهت پیچ
direction of thread
U
سوی پیچش پیچ
count
U
پنداشتن
count
U
تعداد امتیاز توپزن
count
U
شمارش
Count me in!
U
روی من حساب کن!
count
U
شمردن
count
U
فرض کردن
count
U
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count out
<idiom>
U
بیرون نگهداشتن
count
U
کنت
I'm going to count to three.
<idiom>
U
تا سه میشمارم.
He cant count yet.
U
هنوز شمردن بلد نیست
count
U
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
count
U
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
count on
<idiom>
U
بستگی داشتن به
count
U
تعداد ایمپولز
count
U
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
to count out
U
یکی یکی شمردن وبیرون دادن
to count down
U
دادن
to count
[as]
U
به شمار رفتن
to count
[as]
U
به حساب رفتن
to count
[as]
U
معتبر بودن
count
U
حساب کردن
re count
U
از سرشمردن
re count
U
دوباره شمردن
to count up
U
جمع زدن
count
U
شمار
count out
U
ناک اوت
count off
U
شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
to count
U
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
to count up
U
حساب کردن
to count down
U
شمردن
Count me in!
U
من حاضرم برای اشتراک!
count by ones
U
یکی یکی بشمارید
take the count
U
بلند شدن پس از شماره 01
count down
U
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
to count
U
طرفدار شمردن
Our life is hanging by a thread .
U
زندگی مابه تار مویی بند است
left hand thread
U
پیچ چپ گرد
thread rubber separator
U
میانگیر نخدار
record count
U
شمار مدارک
yarn count
U
نمره نخ
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
knot count
U
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
long count
U
شمردن تا 01 در ناک اوت
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
pollen count
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
head count
U
تعداد مردم شمرده شده
head count
U
سرشماری
head count
U
شمارش مردم
count nouns
U
اسم شمردنی
count noun
U
اسم شمردنی
word count
U
واژه شماری
background count
U
عکس العمل تشعشع
frequency count
U
شمار بسامد
count out of the house
U
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
count palatine
U
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
record count
U
شمارش رکوردها
quick count
U
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
count palatine
U
قلمرو
mandatory eight count
U
شمردن تا 8 در ناک اوت
If you count the children too.
U
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
head count
U
جمع افراد
Count the money to see if it is right.
U
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
U
پول شمردن
To count up to ten .
U
تا ده شمردن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
I did it unwittingly. I lost count.
U
از دستم دررفت
reference count technique
U
تکنیک شمارش ارجاعات
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
U
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
Dont count (bank)on me.
U
روی من حساب نکنید
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
U
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
U
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched.
U
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
U
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com