English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
this line lies north U این خط شمالی
this line lies north U جنوبی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
north north east U میان شمال و شمال خاور
lies U :دروغ گفتن
lies U موقتاماندن
lies U قرار گرفتن
lies U واقع شدن
lies U ماندن
lies U افتادن
lies U خوابیدن
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
as far as in me lies U تا انجاکه در حدود توانایی من است
lies U دروغ
lies U سخن نادرست گفتن
lies U کذب
lies U وضع
lies U موقعیت چگونگی
lies U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
here lies U است
here lies U در اینجا دفن است
here lies U در اینجاخوابیده
it lies before us U پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
one or other of you lies U یکی از شما دو تن دروغ می گوید
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
white lies U دروغ سفید
only death does not tell lies U تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
the fault lies with him U تقصیر با اوست
the remedy lies in this U چاره ان اینست
white lies U دروغ مصلحتآمیز
it lies on the east of U در خاور واقع
it lies on the east of U است
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
A pack of lies . U یک مشت دروغ
the valley lies below U ده در پایین است
The responsibility lies with you. U مسئولیت با شما است.
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
that city lies in ruins U است
love lies bleeding U گل تاج خروس
love lies bleeding U زلف نوعروسان
love lies bleeding U گل همیشه بهار
that city lies in ruins U ان شهر خراب
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U تا آنجا که تیغم ببرد
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
north <adj.> U شمال
north U روبه شمال
north U باد شمال
north U شمال
north U شمالی
north U در شمال
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
north-easterly U وابسته بشمال خاور
north-eastern U از شمال خاوری
north-westerly U در شمال باختر
north-westerly U وابسته بشمال باختر
north-westerly U شمال غربی
north westerly U وابسته بشمال باختر
north easterly U شمال شرقی
north easterly U وابسته بشمال خاور
north easterly U درشمال خاور
north-easterly U شمال شرقی
north westerly U شمال غربی
north-easterly U درشمال خاور
north-east U شمال شرقی در شمال شرق
true north U شمال حقیقی
north-eastern U وابسته به شمال شرق ایالات متحده
the north pole U قطب شمال
North Sea U دریایشمالی
north-eastern U رو به شمال شرق
North Korea U کرهشمالی
north briton U اسکاتلندی
north-east U شمال شرق
north western U شمال غربی
north-western U شمال غربی
magnetic north U شمال مغناطیسی
true north U شمال واقعی
true north U شمال جغرافیایی
north-eastern U به سوی شمال شرق
north westerly U در شمال باختر
north star U ستاره شمالی
on the north side of U پهلوی من بنشینید
the north star U ستاره قطبی یا شمالی
north-west U شمال غربی در شمال غرب
grid north U شمال شبکه
net north U نت نورت
north britain U اسکاتلند
north by cast U میان شمال و شمال شرقی
north circle U دایره شمالگان
north country U انگلستان شمالی
north star U ستاره قطبی
north easter U باد شمال خاور
north east U شمال خاور
north east U شمال شرق شمال شرقی
north east U در شمال خاور
north wind U باد شمال
North Pole U قطب شمال
north west U شمال غرب شمال غربی
north west U در حال باختر
compass north U شمال مغناطیسی
compass north U شمال قطب نما
north-west U شمال غرب
north west U شمال باختر
north wester U باد شمال باختر
north wester U باد کج
north star U جدی
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
celestial north pole U قطب شمال عالم
Pineapple does not grow in the North. U درشمال آناناس عمل نمی آید
north light roof U بام شمال نور
magnetic north pole U قطب شمال مغناطیسی
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
North Atlantic Treaty Organization U ناتو
major North American road signs U عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
north atlantic treaty organization (nato U پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
north atlantic treaty organization (nato U سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
line by line milling U فرز کردن سطر به سطر
line to line fault U تماس خطوط
line to line spacing U فاصله سطور
line to line fault U اتصال کوتاه خط به خط
line by line analysis U تجزیه سطر به سطر
line to line fault U اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault U اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling U فرز کردن سطری
line to line voltage U ولتاژ بین دو خط
line to line voltage U ولتاژ زنجیر شده
Dont spin such yarns . Dont tell lies. U دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] U تقصیر [سر] او [زن] است.
in line U همراستا
on line help U کمک مستقیم
old line U محافظه کار
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line U شمشیر در وضع حمله
on the line U هواپیمای اماده پرواز
line up <idiom> U سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line <idiom> U ناصحیح
in line <idiom> U با محدودیت متداول
out of line U جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line U خارج از خط جبهه
old line U دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line U خط دیدبانی سپاه
o o line U خط تقسیم دیدبانی
to come in to line U موافقت کردن
to come in to line U در صف امدن
mean line U خط میان
the line U صف
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
below the line U درامد یا هزینه غیر مترقبه
down line U بار کردن پایین خطی
down the line U ضربه از کنار زمین
along line U در خط
along line U در امتداد خطوط
all along the line U در همه جا
all along the line U درامتدادهمه خط
down the line <idiom> U درآینده
line out U قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
line up <idiom> U به صف کردن
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
line by line U سطر به سطر
off line U منفصل
line U اتصال فیزیکی به ارسال داده
line U شعبه
line U محصول
line U لاین
line U رشته
line U طرز
line U حدود رویه
by line U خط دوم یافرعی
by line U خط فرعی راه اهن
by line U کار یاشغل اضافی وزائد
off line U قطع
off line U غیر متصل
off line U برون خطی
off line U وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line? U هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? U خط را قطع نکردی؟
line U سطر
by-line U کار یاشغل اضافی وزائد
by-line U خط فرعی راه اهن
by-line U خط دوم یافرعی
line U خط زدن
line U نسب
line U خط دار کردن
line U خط انداختن در
line U : خط کشیدن
line U لجام
line U دهنه
line U جاده
line U طناب سیم
line U رسن
line U ریسمان
line U رشته بند
line U ردیف
line U : خط
line of d. U حد فاصل
line U بخط کردن
line U اراستن
line U ترازکردن
line U رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line U لوله منفردی در سیستم سیالات
line U جبهه جنگ
line U سیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com