English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
strike U زدن
strike U ضربه زدن
strike U ضربت زدن خوردن به
strike U بخاطرخطورکردن
strike U سکه ضرب کردن
strike U اعتصاب کردن
strike U اصابت اعتصاب کردن
strike U اعتصاب ضربه
strike U برخورد
strike U اعتصاب
strike U تک هوایی
strike U تصادم
strike U تک ناگهانی
strike U چادر را از جا کندن
strike U ضربت
strike U ضربت زدن یورش
strike U حمله کردن
strike U حمله ضربه زدن به دشمن
strike U توپ زن بودن
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
to strike up U خواندن یازدن اغازکردن
to strike an a U وضعی بخودگرفتن
strike below U بردن کالا به انبار
second strike U اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
they are on strike U اعتصاب کرده اند
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
go on strike U اعتصاب کردن
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
first strike U اولین ضربه
strike off U بی زحمت درست کردن
strike out U از بازی خارج شدن
strike out U واردعمل شدن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike in U به اندرون زدن
to strike in U دخالت کردن
to go on strike U اعتصاب کردن
to strike in U پامیان گذاردن
to strike into U اغازنهادن
to strike into U شروع کردن
strike up U نواختن
strike up U نواخته شدن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike out U باطل کردن
to strike U زدن [ضربه زدن] [آلت موسیقی]
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
strike force U نیروی ضربتی
rent strike U پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike dumb U گنگ کردن
to strike dumb U مات ومبهوت کردن
to strike fire U اتش دراوردن
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
to strike oil U بنفت رسیدن
to strike one in the mouth U توی دهن کسی زدن
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
to strike root U ریشه زدن
to strike root U ریشه کردن پابرجاشدن
to strike root U برقرارشدن
strike it rich <idiom> U یک شبه ره صد ساله رفتن
wildcat strike <idiom> U اعتصاب کارگران
hunger strike U اعتصاب غذا
to strike something open U با ضربه چیزی را باز کردن
strike it rich <idiom> U ناگهان پول و پله ای به هم زدن
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
To strike a match. U کبریت زدن
To cross out . To strike off. U خط زدن
to strike tens U اردو رابهم زدن
to strike work U اعتصاب کردن
to strike with awe U هیبت زده کردن
to strike work U دست از کار کشیدن
strike-breaker U اعتصاب شکن
strike-breakers U اعتصاب شکن
strike plate U صفحهتوپی
lightning strike U اعتصاباعتراضآمیز
strike-breaking U شکستناعتصاب
strike pay U حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
nuclear strike U تک هستهای
out law strike U اعتصاب غیر قانونی
post strike U بعد از اجرای تک
post strike U بعد از تک هوایی
so strike one's flag U پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike U اعتصاب
strike a balance U موازنه بدست اوردن
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
nuclear strike U تک اتمی
light strike U اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
general strike U اعتصاب عمومی
air strike U تک هوایی
air strike U حمله هوایی
data strike U چاهک داده ها
strike a bargain U معامله کردن
fly strike U هجوم مگس
he strike him blind U چنان زد که کورش کرد
strike blind U با ضربه کور کردن
strike force U نیروی کمین یا ضربت
strike joint U شکستگی طولی
to strike a blow for U به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
strike zone U سیرمجاز گوی چوگان زن
to strike a blow for U سنگ
ten strike U ضربت بازی بولینگ ده میلهای
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
ten strike U امر موفقیت امیز
to strike a light U کبریت زدن
to strike a balance U موازنه دراوردن
to strike a snag U بمانعی برخوردن
strike zone U منطقه خط سیر
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
strike oil U به نفت رسیدن
strike root U ریشه زدن
strike root U ریشه کردن گرفتن
to strike a spark out of U جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
strike with a hammer U پتک زدن
strike with terror U وحشت زده
strike with terror U ترسیده
to strike camp U اردورابهم زدن
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
to strike a match or light U کبریت زدن
Strike while the iron is hot . <proverb> U تا آهن داغ است ضربه بزن .
strike while the iron is hot <idiom> U سود بردن
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
multi strike printer ribbon U ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
To strike an a attitude . To put on a stern look . U قیافه گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com