English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
step by step seam welding U جوشکاری بخیهای قدم به قدم
step by step excitation U تحریک تدریجی
step by step system U سیستم گام به گام
step by step switch U کلید قدم به قدم
step by step switch U گزینه گام به گام
step by step selector U سلکتور قدم به قدم
step by step reaction U واکنش گام به گام
frame U قواره
frame U قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame U باربست
frame U سازه
frame U قاب کادر
frame U دنده عرضی
frame U چهارچوب
frame U شاسی
frame U بیان کردن
frame U فرمول
frame U قاعده
frame U منطق اسکلت
frame U ساختمان
frame U چهارچوب تنه
frame U بدن
frame U پاپوش درست کردن
frame U صحنه
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame U کالبد
frame U قاب کردن
frame-up U پرونده سازی
frame-up U توط ئه
frame up U توط ئه
K-frame U قاببصورتحرفk
frame up U دوز وکلک
frame up U دسیسه
ox frame U قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame U 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame U تنه
frame U فریم
frame U قاب چارچوب کمان
frame U استاتور استخوان بندی
frame U هیکل حالت موقتی
frame U کنترل هایی
frame U و مرز اطراف فضای پنجره
frame U خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame U بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
saw frame U کمان اره
frame U تنظیم کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
to frame someone U پاپوش درست کردن برای کسی
frame U قاب کردن قاب گرفتن
frame U قاب
frame U چارچوب
door-frame U چارچوب در
frame work U چهارچوب
full frame U قاب کامل
head of frame U سرقاب
frame push U اهرم فشاردهنده
burner frame U قالب
burner frame U سوخت
frame stile U قالبنردبانی
timber frame U قالبچوبی
frame partition U تیغه قالبی
door frame U چارچوب در
portal frame U قالبدرگاهی
overhead frame U قالببالایسر
metal frame U قالبفلزی
box-frame U قاب صندوقی
frame antenna U انتن چارگوش
frame frequency U بسامد صحنه
frame house U خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus U شاسی
frame of hachsaw U کمان اره چکی
frame of hachsaw U کلاف اره چکی
frame partition U جداگر سازه دار
frame partition U تیغه تیرپایهای
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
time frame U مدت لازم
time frame U چارچوب زمانی
to connect to frame U اتصال به بدنه
pack frame U کوله پشتی زین دار
page frame U قالب صفحه
page frame U قاب صفحه
picture frame قاب عکس
piling frame U داربست
plan frame U چارچوب برنامه
reference frame U دستگاه مقایسهای
space frame U قاب سه بعدی
open frame U هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
mirror frame U جعبه اینه
freeze-frame U قاب ایستا
freeze-frame U قاب ایستایی
cold frame U سرما دورکن
two light frame U پنجره دوچشمه
two light frame U پنجره دو قلو
provisional frame U ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
machine frame U چارچوب دستگاه
magnet frame U یوغ اهنربایی
main frame U کامپیوتر بزرگ
mast frame U قاب چهارگوش
spinning frame U چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
distribution frame U مقسم
roller frame U قالبدورانی
frame-ups U توط ئه
frame-ups U پرونده سازی
window-frame U قاب پنجره
frame of reference U چهارچوب داوری
web frame U قالبشبکهای
to frame an answer U پاسخی را طرح کردن
walking frame U قالبچهارپا
vertical frame U قالبعمودی
frame agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement U توافق اولیه
warping frame U قالبپیچنده
warp frame U قاب چله
frame of mind U حالتذهنیفرد
window frame U قاب پنجره
climbing frame U وسیلهایمخصوصبازیکودکان
sash frame U حمایلقاب
crane frame U چارچوب جرثقیل
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
chassis frame U چارچوب شاسی
casement frame U قاب بازشو
c frame press U پرس با قالب "سی " شکل
sill of frame U آستانهقاب
wire frame U قالبفلزی
track frame U قالبشیار
bar frame U تیرک قاب
base frame U چهارچوب زیر دستگاهها
beacon frame U فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
belt frame U اسکلت محیطی بدنه هواپیما
swing frame grinder U دستگاه سنگ زنی نوسان دار
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
micro to main frame U پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
intermediate distribution frame U مقسم میانی
wire frame model U نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
gap frame press U پرس "سی " شکل
wood frame construction U ساختمان با استخوانبندی چوبی
track roller frame U قالبگردندهشیاردار
frame of mind (good or bad) <idiom> U
middle rial of door frame U قیدچه
double frame hobbing machine U دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
locomotive frame drilling machine U دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
top and bottom rail of door frame U پاسار
step up U برخاستن
step aside U منحرف شدن
Step on it! <idiom> U تند برو
step out U تند راه رفتن
step aside U کنار رفتن
step out U قدم تندکردن
step out U از محلی خارج شدن
step down U کم شونده
step down U کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
Step on it! <idiom> U گاز بده
step through U عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
a step towards U قدمی به طرف ...
step in U بازدید مختصر وکوتاهی کردن
in step U با سرعت پیاده روی
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
step into U بسهولت بدست اوردن
step up U اضافه کردن
to step in U دخالت کردن توامدن
step up U عمل کردن
to step out U گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
two step U دوگامی
two step U رقص دوگامی
to step in U داخل شدن
to step in U واردشدن
step up <idiom> U توضیح گرفتن
to step in U توآمدن
to step in U قدم نهادن در
step U به دست آوردن
to step in U پامیان گذاردن
to step aside U منحرف شدن
Step by step . U قدم به قدم
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
out of step <idiom> U هم آهنگ وتوازن نداشتن
step down <idiom> U شغل مهم خود را کنار گذاشتن
to keep step U قدم گرفتن
to step aside U بیکسو گام نهادن
step on it <idiom> U عجله کردن
step up <idiom> U باعث سریع شدن چیزی
as a first step <adv.> U نخستین [اولا]
to step it U پای کوبیدن
step U مرحله پایه
step U رتبه
step U قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
step U قدم رو
step U قدم زدن
step U قدم برداشتن
step U رتبه درجه
step U پلکان
step U رکاب
out of step U دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
step U گام برداشتن
step U حرکت یک واحد به جلو یا عقب
step U واحد مجزا
step U اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
i know him by his step U از گام برداری
i know him by his step U او را میشناسم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com