English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
start stop system U سیستم قطع و وصلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
start stop drives U محرکهای قطع و وصلی
start stop transmission U مخابره قطع و وصلی
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
start up U از جا پریدن
start up U رخ دادن
start up U راه اندازی
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
at the start U در ابتدا
get the start of U سبقت جستن بر
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
start in <idiom> U شروع کار
start out U اقدام کردن
start out U قصد کردن
to start with U اولا
start off U شروع کردن شروع شدن
to start up U پیش امدن
to start up U از جا پریدن
to start out to do something U قصد کاری را کردن
to start out to do something U اقدام بکاری کردن
to start with U اصلا
to start U شروع کردن به دویدن
to start up something U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
to start up U رخ دادن
at the start U در اغاز کار
to start doing something U دست بکاری زدن
to start doing something U کاریرا اغازکردن
to start with U در ابتدا
start button U دگمهای که معمولاگ گوشه سمت چپ در پایین صفحه نمایش ویندوز است و یک مسیر مناسب به برنامه ها و فایلهای کامپیوتر ایجاد میکند
start bit U ذرهء اغاز نما
start button U تکمه راه اندازی
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
start button U تکمه استارت
start bit U بیت اغاز
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
to start a motor U موتوری را بکار انداختن
start bit U بیت اغازنما
sprint start U استارت نشسته
air start U استارت زدن موتور در حال پرواز هواپیما
standing start U استارت ایستاده
soft start U راه اندازی نرم
soft start U اغاز نرم
start bit U بیت شروع
to catch [to start] U روشن شدن [مثال موتور]
to start with difficulty U به سختی روشن شدن
air start U طرز قرارگرفتن هواپیما درهوا در شروع مسابقه هواپیمابری
start element U عنصر شروع
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
start wall U دیوارهشروع
start line U خطشروع
reading start U شروعخواندن
backstroke start U شروعشنابهپشت
head start U فرصت برتری
head start U ارفاق
head start U فرجه
warm start U شروع گرم
warm start U شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
clutch start U روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
cold start U دوباره روشن کردن
cold start U روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start U boot cold
to start on a journey U رهسپارسفر شدن
to start on a journey U عازم سفری شدن
start of heading U شروع عنوان
start up screen U صفحه اغازگر
start up disk U دیسک اغازگر
start key کلید شروع
start of heading U اغاز سرفصل
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
start of message U اغاز پیام
start of taxt U اغاز متن
start of taxt U شروع متن
head start <idiom> U کاری را قبل از بقیه انجام دادن
It was evident from the start. U از اول کار معلوم بود
start on the journey U عازم سفر شدن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
start signal U علامت شروع
To start the engine. U موتور راراه انداختن
kick-start U هندلموتور
start up control U کنترل اغازی
start up disk U دیسک راه اندازی
bump start U اغاز مسابقه با هل دادن موتورسیکلت
crouch start U استارت نشسته
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to [start to] wail U [شروع به] زوزه کشیدن [آژیر]
to start for home U رهسپار به [راه] خانه شدن
hung start U شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
rummy start U رویداد شگفت انگیز
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
cold start U شروع سرد
false start U حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
jump-start U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
false start U اغاز نادرست خطا در شروع
false start U دویدن قبل ازصدای تپانچه
jump start U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
false start U استارت کاذب
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
start switch U دکمهشروعبهکار
grid start U حرکت اتومبیلها با هم در اغاز
whistle for the start of the second half U سوت آغاز نیمه دوم بازی
It was a racket from start to finish . U از اول تا آخرش کلک بود
My car won't start. اتومبیلم استارت نمیزند.
My car won't start. اتومبیلم روشن نمی شود.
to make an early start U زود حرکت کردن
toget the start of one's rival U بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
instant start lamp U لامپ با راه اندازی در حالت سرد
pattern start key U کلیدشروعبافت
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
to set out on [start on] a journey U رهسپار سفری شدن
The engine won't start. U موتور روشن نمی شود.
to poach a start in race U نا بهنگام پیش افتادن
to jump-start an engine U موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
to make an early start U زودرهسپار شدن
to poach a start in race U بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
to jump-start someone's car U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
to kick-start a motorcycle U موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
To start (switch on ) the car (engine). U اتوموبیل راروشن کردن
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
capacitor start induction motor U موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
repulsion start induction motor U موتور القائی با راه اندازدفعی
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
To play the drunk . To start a drunken row. U مست بازی در آوردن
t stop U روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U مکث
stop U توقف
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop U ایستاندن
stop U توقف انجام کار
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop U ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop U ایستادن توقف کردن
stop U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop U از کار افتادن مانع شدن
non-stop U پیوسته
stop U قطع کردن
stop U ناک دان
stop U ورجستن
stop U استوپ داور بوکس
stop U برخورد
stop U گیره
stop U متوقف کننده
stop U مانع
stop U ایستگاه نقطه
stop U توقف منزلگاه بین راه
stop U ایستادن
stop U متوقف کردن ایستگاه
stop U نگاه داشتن
non-stop U پایسته
non-stop U بیوقفه
stop U سدکردن
stop U تعطیل کردن
stop U خواباندن بند اوردن
non-stop U مدام
non-stop U یک ریز
non-stop U بیتوقف
non-stop U یکسره
stop U منع
stop U انجام ندادن عملی
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
to come to a stop U از کار افتادن [مهندسی]
to stop [doing something] U دست کشیدن
stop by <idiom> U ملاقات کردن
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop over <idiom> U شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] U نگاه داشتن
stop-go U رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
to come to a stop U ایستادن [مهندسی]
stop U جلوگیری منع
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
stop U ایست
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop over U توقف کوتاه مدت
sear stop U ضامن چکاننده
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop element U عنصر ایست
sear stop U مانع چخماق
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
stop gap U وسیله یا چاره موقتی
stop mechanism U مکانیزم توقف
stop logs U تیرکهای سد کننده
stop list U اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop list U صورت متخلفین
elevation stop U حد نهایی درجه
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
stop light U چراغ ترمز
stop lamp U چراغ ترمز
stop knob U دکمه
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop go policy U توسعه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com