English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
snow line U خط برف
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] U برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall). U برف سنگینی بارید
snow under U بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow course U برف راهه
snow under U شکست فاحش خوردن
to d. with snow U پوشاندن
to d. with snow U ازبرف
snow under <idiom> U قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow under U مستغرق ساختن
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow U برفک
snow U برف امدن
snow U برف باریدن
snow برف
snow U پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow U واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow tire U لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow grouse U بعدا پرسیده شود
snow slip U بهمن
snow devil U بهمن
snow white U مثل برف سفید اسم خاص
snow white U سفید یکدست
snow survey U برفسنجی
snow storm U کولا ک برف
snow shovel U پارو
snow tractor U تراکتور برف
snow tire U تایریخ شکن
surmounted with snow U پوشیده از برف
packed snow U برف فشرده شده
to crust [snow] U تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow charge U بار برف
continuous snow U بارشبرفدائمی
to shovel snow U با بیل برف کندن
snow thrower U برف خور
corn snow U تگرگ
corn snow U برف تگرگی
corn snow U برف شکری
Snow thaws. U برف آب می شود
snow shower U بارشبرف
snow guard U محافظبرف
accumulation of snow U توده برف
snow-capped U دارای قله پوشیده از برف
intermittent snow U بارشمتناوببرف
cloggy snow U برف چسبناک
new fallen snow U برف تازه
corn snow U برفی که دانه بندی درشت دارد
snow job <idiom> U لاف زدن
snow clad U پر برف
snow clad U برف پوش
granular snow U برف سفت با دانههای درشت
snow covers U برف پشته
snow drift U توده برف
snow drift U برف انبار
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
snow fence U دیواره برفگیر
snow fence U حفاظ برف
snow flake U دانه برف
snow boot U پوتین برف یا اسکی
snow clad U برف پوشیده
snow cave U اتاق برفی
snow capped U دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow job <idiom> U لاف استادی زدن
snow berry U گل برف
snow berry U گل مروارید
snow-white U سفید
snow blind U برف کور
snow blind U برف کوری
snow blindness U برف کور
snow blindness U برف کوری
snow blink U تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow bound U دچار برف
snow bound U بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow flake U برف دانه
snow-white U سفید برفی
snow lily U بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball U گلوله برف
snow ball U با گلوله برف زدن
snow geese U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow machine U ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough U برف روب
snow-white U برفام
snow plough U برف پاک کن
snow shoe U کفش
snow shoe U برفی
snow gun U ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow leopard U یوز پلنگ
snow job U ماست مالی
snow goose U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow plough U برف پران
snow gage U برفسنج
snow flake U یکجور گل حسرت
snow goggles U عینک توفان
snow flake U برف ریزه
snow goggles U عینک افتابگیر
snow inlet U دریچه ریزش برف
snow job U سرهم بندی
snow gauge U برف سنج
snowplough [ snow-clearer] U برف روب [آلت برف پاک کن ]
The snow is more than a meter deep. U برف یک متر بلندیش است.
snow ball tree U گل بدماغ
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
to stamp the snow off your boots U با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
effective snow melt U برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
We had a light fall of snow. U برف سبکی بارید
measurement of snowfall: snow gauge U اندازهگیریمقداربارشباران
snow blower [rotary snowplough] U برف خور
half a metre deep in snow U نیم متر زیر برف
ablation [melting of snow or ice] U گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
The snow crunched [scrunched] underfoot. U برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. U راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
slight drifting snow at ground level U بارشبرفاندکدرسطحزمین
heavy drifting snow at ground level U بارشبرفسنگیندرسطحزمین
line to line fault U اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault U اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault U تماس خطوط
line to line fault U اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis U تجزیه سطر به سطر
line by line milling U فرز کردن سطری
line to line voltage U ولتاژ بین دو خط
line by line milling U فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage U ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing U فاصله سطور
in line U شمشیر در وضع حمله
out of line U جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line help U کمک مستقیم
down line U بار کردن پایین خطی
down the line U ضربه از کنار زمین
down the line <idiom> U درآینده
line up <idiom> U به صف کردن
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
line up <idiom> U سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
in line U همراستا
along line U در خط
out of line <idiom> U ناصحیح
out of line U خارج از خط جبهه
the line U صف
mean line U خط میان
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
to come in to line U موافقت کردن
to come in to line U در صف امدن
line by line U سطر به سطر
o o line U خط تقسیم دیدبانی
o o line U خط دیدبانی سپاه
on the line U هواپیمای اماده پرواز
line-up U ردیف ایستادن تیم
old line U دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
below the line U درامد یا هزینه غیر مترقبه
old line U محافظه کار
along line U در امتداد خطوط
all along the line U در همه جا
on line U درون خطی
line U طرز
line U رشته
line U لاین
line U محصول
line U شعبه
line U اتصال فیزیکی به ارسال داده
line U حدود رویه
on line U در خط
on line U مورداستعمال
line U در سمت
line U سیم
line U جبهه جنگ
on line U داخل رده
line U لوله منفردی در سیستم سیالات
line U رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line U نسب
line U خط زدن
line out U با خط علامت گذاشتن
line of d. U حد فاصل
off line U منفصل
off line U قطع
off line U غیر متصل
off line U برون خطی
off line U وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line of d. U مرز
Are you still on the line? U هنوز پشت تلفن هستی؟
line out U قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up U به خط شدن
line up U به ترتیب ایستادن
by line U خط دوم یافرعی
by line U خط فرعی راه اهن
by line U کار یاشغل اضافی وزائد
by-line U خط دوم یافرعی
by-line U خط فرعی راه اهن
by-line U کار یاشغل اضافی وزائد
line-up U به ترتیب ایستادن
line-up U به خط شدن
line up U ردیف ایستادن تیم
Are you still on the line? U خط را قطع نکردی؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
line U دهنه
line U جاده
line U خط انداختن در
line U طناب سیم
line U رسن
line U ریسمان
line U رشته بند
line U ردیف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com