English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shop assistant دستیار مغازه دار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assistant <adj.> U کمک کننده
assistant <adj.> U دارای مزیت
assistant <adj.> U به درد بخور
assistant U همدست
assistant U کمک
assistant <adj.> U کمک دهنده
assistant U معاون
assistant U یاور
assistant U دستیار
assistant U بردست ترقی دهنده
assistant U نایب
assistant <adj.> U بدرد خور
assistant coach U کمک مربی
assistant trainer U کمک مربی
assistant driver U شاگرد شوفر
assistant driver U کمک راننده
assistant prosecutor U دادیار
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
script assistant معاون برنامه نویسی
assistant navigator U کمک افسر راه
notary assistant U دفتر یار
craftsman assistant U کارگر
assistant timer U زمانکمکی
assistant chief of staff, g U رکن یکم اداره یکم
assistant scout mater U رسدیار
assistant secretary of the army U معاون وزیر نیروی زمینی
notary's public assistant U دفتریار
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff, g U معاونت پرسنلی
assistant chief of staff U معاونت
water bailiff's assistant U دمبی ابیار
assistant chief of staff, g (operations U رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g (intelligenc U رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc U معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations U معاونت عملیات
assistant chief of staff,g(civil affair U معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
shop U مغازه گردی کردن دکه
shop U خریدکردن
shop around <idiom> U به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
shop U فروشگاه
shop U کارگاه تعمیرگاه
shop U مغازه
keep shop U دکانداری کردن
shop U دکان
to keep shop U دکان داشتن
to keep shop U دکان داری کردن
shop U کارگاه
shop U کارخانه
shop U محل ساخت
shop U کارخانه خرید کردن
tommy shop U دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop U مغازه قنادی
tuck shop U مغازه حلویات
union shop U مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
welding shop U کارگاه جوشکاری
grocer's shop U بقالی
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
shop keeper U صاحب دکان
shop lifter U دکان بر
shop lifter U دزد مشتری نما
shop lifting U دزدی از مغازه ها
shop supply U اماد تعمیرگاهی
shop supply U وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop test U ازمایش کارگاهی
smith's shop U اهنگری
smith's shop U کارگاه اهنگری
grocer's shop U خواربار فروشی
winding shop U کارگاه سیم پیچی
food shop U بقالی
shop floor U کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop-soiled U آسیبدیدهوکثیف
sweet shop U مغازهشیرینیوسیگارفروشی
window shop U به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
to shut up a shop U مغازه ای را بستن
food shop U خواربار فروشی
sex shop U فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
pawn shop U مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward U رئیس گروه
shop stewards U رئیس گروه
chemist's shop U داروخانه
antique shop U فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop U جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop U مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
corner shop U مغازهکوچک
shop fronts U ازاره نمای بنا
beauty shop U سالن ارایش وزیبایی
break into a shop U دکانی را زدن
cartwright's shop U دوچرخه سازی
coffee shop U قهوه خانه
coffee shop U رستوران
die shop U حدیده سازی
dram shop U جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop U کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop U کارگاه صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
fitting shop U کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
beauty shop U ارایشگاه
base shop U تعمیرگاه پادگانی
bucket shop U جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop U سیستم بسته
closed shop U با کارکردانحصاری
closed shop U موسسه کارشناسی
closed shop U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
tea shop U رستوران
tea shop U نهارخوری قهوه خانه
acre shop U حق الارض
assembly shop U کارگاه مونتاژ
shop front U ازاره نمای بنا
base shop U تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop U تراشکاری
open shop U با کارکرد ازاد
pattern shop U کارگاه مدل سازی
print shop U بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop U فروشگاه باشگاه حرفهای
railway shop U تعمیرگاه راه اهن
repair shop U workshop
repair shop U تعمیرگاه
shop boy U شاگرد دکان
shop boy U شاگرد
shop boy U پادو
shop drawing U نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop girl U شاگرد دکان
shop girl U شاگرد پادو
shop keeper U دکان دار
open shop U سیستم باز
open shop U بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
lathe shop U کارگاه تراشکاری
machine shop U کارگاه محاسبات ماشینی
maintenance shop U کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
milling shop U کارگاه فرزکاری
molding shop U کارگاه قالب گیری
nickel shop U ساچمه نیکلی
The goods in this shop could not be flogged. U اجناس این مغازه باد کرده
ingot dressing shop U پرعیار کردن شمش
hand molding shop U قالبریزی دستی
loam molding shop U قالب گیری ماسهای
shop or work drawing U نقشه در حین انجام کار
bull in a china shop <idiom> U کسی که همه چیزرا به هم میریزد
machine shop tool U ابزار ماشینی
fish and chip shop U جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
plate molding shop U مدلسازی
mobile repair shop U تعمیرگاه سیار
automatic turning shop U کارگاه تراشکاری
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
This shop deals in goods of all sorts . U دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com