English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
service company U گروهان خدمات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
terminal service company U گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
Other Matches
Come along and keep me company. U بامن بیا تا تنها نباشم
company U دسته هیئت بازیگران
company U گروه
company U انجمن
in company with U باتفاق
company U شرکت
to w up a company U امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to keep company with U همراه بودن با
Two is company , three is none . <proverb> U دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
in company U دسته جمعی
company U گروهان همراه کسی رفتن
company U مصاحبت کردن با
in company U درجمعیت
in company U باجمع
in company with U همراه
company U کمپانی
company U شریک
company U همراه
company U گروهان
company U تجارتخانه
to keep company U باهم بودن
to keep company U باهم امیزش کردن
company U جمعیت
associated company U شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
associated company U شرکت وابسته
controlling company U holdingcompany
What's your insurance company? U شرکت بیمه شما کدام است؟
commercial company U شرکت تجاری
He has no influence in this company . U دراین شرکت کاره ای نیست
carrier company U تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
to have a holding in a company U در شرکتی دارائی سهام داشتن
growth company U شرکت در حال گسترش
fire company U شرکت اتش نشانی
finance company U شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company U شرکت تامین مالی
electric company U شرکت برق
He is a new face in the company . U چهره تازه ای درشرکت است
doctor to the company U پزشک شرکت
to join company with somebody U به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
company commander U فرمانده گروهان
company funds U اعتبارات گروهانی
cooperative company U شرکت تعاونی
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
controlling company U موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
company secretary U منشی شرکت
controlled company U شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
company team U تیم گروهانی
company team U تیم مرکب
mutual company U شرکت تعاونی
That evening we had company . U آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
company grade U در رده گروهان
company grade U پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company law U قوانین مربوط به شرکتها
company network U شبکه همکار
company network U شبکه شرکت
company seal U مهر شرکت
winding up of a company U انحلال شرکت
dissolution of a company U انحلال شرکت
company union U اتحادیه شرکت
headquarters company U گروهان ارکان
separate company U گروهان مستقل
to part company with any one U رفاقت را با کسی بهم زدن
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
parent company U شرکت اصلی
parent company U شرکت مادر
supply company U شرکت تامین کننده
stock company U شرکت سهامی
private company U شرکت خصوصی
ship's company U پرسنل ناو
ship's company U خدمه ناو
shipping company U شرکت حمل و نقل
shipping company U شرکت کشتی رانی
shipping company U شرکت کشتیرانی
software company U شرکت نرم افزاری
proprietary company U شرکت خصوصی
proprietary company U شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
to break company U جدایی کردن
to keep a person company U پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
holding company U شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company U شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company U کمپانی مسلط
holding company U شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company U شرکت صاحب سهم
holding company U شرکت مالک
holding company U شرکت مرکزی
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
subsidiary company U شرکت فرعی
incorporated company U شرکت ثبت شده
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
to overcapitalize a company U سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
trading company U شرکت تجارتی
invalidation of company U بطلان شرکت
trust company U شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
unlimited company U شرکت با مسئولیت نامحدود
insurance company U شرکت بیمه
headquarters company U گروهان قرارگاه
branch of a company U شعبه شرکت
a stand-alone company U یک شرکت مستقل
public company U شرکت سهامی عام
affiliated company U شرکت وابسته
Company town U شهرک کارگران
aircraft company U شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
directorate [of a company] U هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
acting company U شرکت عامل
company law U قوانین شرکت
offshore company U شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
directorate [of a company] U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
article of a company U اساسنامه شرکت
to shake up [a company] <idiom> U سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
The hell with the company (office). U گور بابای شرکت ( اداره )
Our company is oprerating in several countries . U شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
producers cooperative company U شرکت تعاونی تولید
standard oil company U شرکت نفت استاندارد
unlimited liability company U شرکت تضامنی
joint stock company U شرکت سهامی
limited liability company U شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company U شرکت با مسئوولیت محدود
head office of company U مرکز اصلی شرکت
part company with a person U رفاقت را با کسی بهم زدن
To lay the foundation of a company. U پایه واساس شرکتی راریختن
extend the life of the company U امتداد مدت شرکت
letter-box company U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
non-resident company [British E] U شرکت غیر ساکن
computer serrices company U شرکت خدمات کامپیوتری
a company of good standing U شرکتی با اعتبار
quasi public company U شرکت نیمه دولتی
Iran Carpet Company U شرکت سهامی فرش ایران
standard oil company U استاندارد اویل کمپانی
consumers cooperative company U شرکت تعاونی مصرف
joint-stock company U شرکت سهامی
computer leasing company U شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
employer's liability insurance company U شرکت بیمه
public joint stock company U شرکت سهامی عام
private joint stock company U شرکت سهامی خاص
We have no vacant position ( opening ) in this company . U دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
Saving your presence . present company excepted . U بلانسبت شما !
This company guarantees prompt delivery of goods. U این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
service U جنگی
service U نظامی
service U شعائر
service U نوکری یاری
service U کار
service U اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service over U خطای سرویس
service U تعمیر
to see service U در ارتش یانیروی دریایی خدمت
service U برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service U بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
service U بیت ارسالی برای کنترل ونه داده
service U شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service U استخدام
service U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
in service U درخدمت ارتش در ارتش
service U ابلاغ
to see service U کردن
service رسیدگی به
service U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service U سرویس کردن
please do me a service U خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
service U عبادت تشریفات
service U کمک
service U بنگاه سرویس
service U یکدست فروف اثاثه
service U درخت سنجد وابسته بخدمت
service U سنجد
service U لوازم
service U روبراه ساختن
service U وفیفه
service U تعمیر کردن
on service U سر خدمت
on service U سر کار
one's service U خدمت یکسره
take into service U استخدام کردن
service U اداره
service U سرویس
service U قسمت یکان
service U نظام وفیفه
in service U به خاطر خدمت
out of service <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
self service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service U خود زاوری
self-service U خود یاوری
self-service U کمک بوسیله خود شخص
self-service U تهیه وانتخاب غذاتوسط خود شخص
self-service U ازاد
he is of no service to us U بدرد مانمیخورد
self-service U با انتخاب ازاد
self-service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
d. service U نماز
d. service U عبادت خدا
out of service <adj.> U ازکارافتاده
f.service U نمازمعمولی هفته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com