English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
senior officers U افسران ارشدیا بالارتبه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U تنیس باز سالمند
senior U قدیمی
senior U بالاتر بالارتبه
senior U ارشد
senior U مهتر
senior U بزرگتر
he is years senior to me U اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
senior members U اعضای بالارتبه یا ارشد
senior officer U افسر ارشد
senior officer U ارشدترین افسران
senior citizens U پیرانسال
senior citizens U بازنشسته
senior citizen U پیرانسال
senior citizen U بازنشسته
senior citizen U شهروند سالخورده
senior citizens U شهروند سالخورده
senior high school U مدرسه متوسطه
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
senior master sergeant U سرگروهبان
senior technical college U دانشگاه فناوری
senior chief petty officer U ناوبان یکم
officers U مامور
officers U متصدی ضابط عدلیه
officers U صاحب منصب
officers U مامور متصدی
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers U فرمان دادن
officers U عضو هیات رئیسه
officers U افسر
officers U مامور کارمند اداری
officers U امین صلح
police officers U پاسبان
police officers U مامور پلیس
non-commissioned officers U درجه دار
warrant officers U افسریار
returning officers U سرپرست انتخابات برزن
warrant officers U ناوبانیار ستوانیار
commissioned officers U افسرشاغل
warrant officers U افسر یار
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
officers' quarters U بخشدفتری
police officers U افسر پلیس
police officers U افسر شهربانی
commissioned officers U افسر
probation officers U مامور نافر
officers call U شیپور افسر پیش
officers call U نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
petty officers U ناو استوار دوم
petty officers U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers U مهناوی
petty officers U درجه دار
commissioned officers U افسر کادر
commanding officers U افسر فرمانده
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
law officers of the crown U دادستان
law officers of the crown U وکیل عمومی دادیار
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com