Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
school age children
U
کودکان واجب التعلیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Children start school at the age of 7.
U
بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
Other Matches
children
U
طفل ها
children
U
بچه ها
children
U
کودکها
None of the boys ( children ) came .
U
هیچ کدام از بچه هانیامدند
to watch children
U
مواظب بچه ها بودن
slide
[for children]
U
سورتمه
[سرسره ]
[در برف]
disadvantaged children
U
کودکان محروم
disturbed children
U
کودکان پریشان
exceptional children
U
کودکان استثنایی
If you count the children too.
U
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
Keep an eye on the children.
U
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
suitable for children
U
مناسب برای بچه ها
twin children
U
دو بچه دوقولو یا همزاد
suitable for children
U
د رخور بچه ها
children's home
U
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
institutionalized children
U
کودکان پناهگاهی
Some parent spoil their children .
U
برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
A mothers love for her children.
U
عشق مادر نسبت به فرزندانش
children's apperception test
U
ازمون اندریافت کودکان
children's apperception test
U
سی ا تی
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Our children have all left home now, but
[except]
[bar]
one.
U
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Line up the children in order of height.
U
بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
We are thirty people not counting the children .
U
بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
U
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
U
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
go to school
U
خواننده میله نوری
first school
U
-مخصوصبچههایبین5تا9سال
to go to school
U
باموزشگاه رفتن
to go to school
U
درس خواندن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
first school
U
پایهدبسبان
the school is out
U
مدرسه تعطیل است
school
U
پیروان یک مکتب اموزشگاه
school
U
مکتب
school
U
اموزشگاه
school
U
مرکز اموزش نظامی
school
U
دانشکده
school
U
مکتب نحله
school
U
تربیب کردن
school
U
گروه پرندگان
school
U
تدریس درمدرسه
school
U
جماعت
school
U
تحصیل در مدرسه
school
U
گروه
school
U
مکتب دبستان
school
U
دبیرستان
school
U
تادیب یا تربیت کردن
school
U
رام کردن وعادت دادن
school
U
بمدرسه فرستادن درس دادن
school
U
مکتب علمی یافلسفی
school
U
دسته ماهی
school
U
دسته
school
U
تربیت اسب
school
U
مدرسه
school
U
جماعت همفکر
training school
U
اموزشگاه حرفهای
day school
U
مدرسهی روزانه
zurich school
U
مکتب زوریخ
wurzburg school
U
مکتب وورتسبورگ
vocational school
U
اموزشگاه حرفهای
to leave school
U
ازتحصیل دست کشیدن
vienna school
U
مکتب وین
to leave school
U
ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
training school
U
کاراموزگاه
to leave school
U
ترک تحصیل کردن
theological school
U
مدرسه علوم دینی
school psychologist
U
روانشناس اموزشگاهی
school psychology
U
روانشناسی اموزشگاهی
school readiness
U
امادگی ورود به مدرسه
school slang
U
اصطلاح ویژه اموزشگاه
school teacher
U
اموزگار
school truancy
U
مدرسه گریزی
school year
U
سال تحصیلی
secondery school
U
دبیرستان
secondery school
U
مدرسه متوسطه
special school
U
اموزشگاه استثنایی
nancy school
U
مکتب نانسی
school report
U
گزارش اموزشگاه
technical school
U
اموزشگاه فنی
technical school
U
مدرسه فنی
technical school
U
هنرستان دبیرستان فنی
school phobia
U
مدرسه هراسی
day school
U
مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
old school tie
U
کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
school age
U
سالهای تحصیل
It is some distance to the school .
U
تا مدرسه فاصله زیاد است
drop out (of school)
<idiom>
U
ترک مدرسه
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
to enrol somebody at a school
U
کسی را در آموزشگاه ای نام نویسی کردن
school shooting
U
تیراندازی در مدرسه
Since I left school.
U
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
The last school day.
U
آخرین روز مدرسه
school-leaver
U
کسیکهبتازگیازمدرسهفارغشدهاست
old school tie
U
سر سپردگیها و دوستیهای آموختگان این نوع مدارس
pre-school
U
شیرخوارگاه
pre-school
U
مهدکودک
pre-school
U
وابسته به سنین 2 تا 5 سالگی
pre-school
U
پیش دبستانی
prep school
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
school age
U
سن آغاز تحصیل
school age
U
سن مدرسه
Sunday School
U
مدرسهی یکشنبه
school zone
U
قلمرومدرسه
business school
U
مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
driving school
U
آموزشگاهرانندگی
graduate school
U
دفتریدرآمریکایشمالیکهبهافرادفارغالتحصیلآموزشمیدهدgovernment
school friend
U
دوستمدرسهای
Glasgow School
U
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
school pence
U
پول هفتگی اموزشگاه
mathematical school
U
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
hedge school
U
مکتب اموزشگاهی که درهوای ازاددایربود
hedge school
U
اموزشگاه پست
foundation school
U
اموزشگاه موقوف
finshing school
U
مدرسه تکمیلی دختران
banking school
U
مکتب بانکداری
austrian school
U
مکتب اتریشی
austrian school
U
یزر و بوهم باورک
association school
U
مکتب تداعی
grammar school
U
مدرسه ابتدایی
industrial school
U
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
kailyard school
U
مکتب نویسندگی درباره اسکاتلند
mathematical school
U
مکتب ریاضی
maternal school
U
اموزشگاهی که درانجا مانند مادرازکودک نگهداری میشود
maternal school
U
کودکستان
manchester school
U
مکتب انگلیسی طرفدار ازادی مبادله
manchester school
U
مکتب منچستر
liberal school
U
مکتب اقتصادی کلاسیک
liberal school
U
مکتب ازادی اقتصادی
leipzig school
U
مکتب لایپزیک
school of law
U
دانشکده حقوق
grade school
U
مدرسه ابتدایی
summer school
U
کلاس تابستانی
infant school
U
کودکستان
primary school
U
دبستان
elementary school
U
دبستان
high school
U
دبیرستان
high school
U
مدرسه متوسطه دبیرستان
secondary school
U
دبیرستان
junior school
U
دوره اول دبیرستان
middle school
U
دبیرستان
comprehensive school
U
اموزشگاه جامع
nursery school
U
کودکستان
nursery school
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
summer school
U
مدرسه تابستانی
public school
U
دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
preparatory school
U
اموزشگاه امادگی
private school
U
اموزشگاه خصوصی
private school
U
مدرسه ملی
trade school
U
مدرسه حرفهای
night school
U
اموزشگاه شبانه
boarding school
U
اموزشگاه شبانه روزی
finishing school
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
school of tecnology
U
مدرسه عالی فنی
school divine
U
اموزگارالهیات
school divine
U
طلبه
school counselor
U
مشاور مدرسه
school center
U
مرکز اموزش
salpetriere school
U
مکتب سالپتریر
resident school
U
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
reform school
U
دارالتادیب نوجوانان
roman school
U
مکتب رفائیل
school drop out
U
ترک تحصیل کرده
school drop out
U
افت تحصیلی
school fee
U
ماهیانه یا شهریه اموزشگاه
school of jurisprudence
U
مذهب جعفری Ashari Ithna of Imam sixthshii the Sadiq al Imamafar after named uslims
school neurosis
U
روان رنجوری اموزشگاهی
school miss
U
دخترکم رو یانا ازموده
school figures
U
حرکات اسب
school figures
U
مجموعه 96 حرکت در اسکیت
school mate
U
هم شاگردی
school mate
U
هم مدرسه
school fellow
U
هم شاگردی
school fellow
U
هم مدرسه
raphael school
U
مکتب رفائیل
ragged school
U
اموزشگاه مجانی برای بچههای بینوا
principal of a school
U
مدیر اموزشگاه
one of the sunni school
U
Imam after jurisprudencenamed al-shafeiof Idris
one of the sunni school
U
شافعی مذهب شافعی
normal school
U
دانش سرا
nongraded school
U
اموزشگاه بی دانشپایه
orthodox school
U
مکتب کلاسیک
neoclassical school
U
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
orthodox school
U
مکتب اقتصادی سنتی که اقتصاددانان قبل ازکینز را نیزشامل میشود
neoclassical school
U
مکتب نئوکلاسیک
normal school
U
دارالمعلمین
parochial school
U
مدرسه وابسته به کلیسای بخش
monetary school
U
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
parochial school
U
اموزشگاه کلیسایی
mixed school
U
اموزشگاه مختلط اموزشگاهی که پسران ودختران با هم درس می خوانند
monetary school
U
مکتب پولی
preliminary school
U
مدرسه ابتدائی
to be excused
[from work or school]
U
معاف بودن
[از کار یا مدرسه]
marginal utility school
U
قرار داد
school of hard knocks
<idiom>
U
تجربه عادی از زندگی
constructive school credit
U
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com