English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
refresh buffer U یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to refresh something U چیزی را نو کردن [اصطلاح مجازی]
refresh U دوباره پر کردن
refresh U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh U بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh U تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh U مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
refresh U تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refresh U تجدیدقوا کردن
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh U تازه کردن
refresh U نیروی تازه دادن به
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh U با طراوت کردن
refresh U روشن کردن
refresh U تجدید
to refresh something U چیزی را باز نوساختن [اصطلاح مجازی]
to refresh oneself U تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
to refresh oneself U چیزی خوردن
to refresh oneself U نیروی تازه گرفتن
static refresh U بازسازی ایستا
refresh rate U تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
refresh memory U واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
invisible refresh U نوسازی نامرئی
refresh circuitry U مدار دوباره سازی
refresh display cycle U زمان میان پیمایش پرتوالکترونی روی یک صفحه نمایش
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
z buffer U محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
buffer U بافر
buffer U میانگیر
buffer U بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
buffer U محلول تامپون
buffer U تامپون
buffer U ضربه گیر بالشتک
buffer U ماشین لرزنده
buffer U امپلی فایری برای جلوگیری ازتداخل مدارات
buffer U دافع اطاق خرج
buffer U ضربت گیر
buffer U استفاده از میانگیر
buffer U پرداخت کردن
buffer U ضربت خور حائل
buffer U سپر
buffer U فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
buffer U حافظه میانجی
buffer U فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
buffer U فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
buffer U کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
buffer U وسیلهای که به دستورات یا داده ها اجازه میدهد پیش از کامل شدن قبلی داده جدید وارد کنند
buffer U استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
buffer U فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
buffer U مدار که سیستم را از آسیب ورودی سایر مدارها یا وسایل جانبی حفظ میکند
buffer U استفاده از فضای ذخیره سازی موقت تا وقتی که پردازنده یا رسانه آماده پردازش آن شود
buffer U حافظه میانی
buffer U حافظه موقت
off screen buffer U فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
keyboard buffer U حافظه موقت صفحه کلید
buffer stock U تامین ذخیره
keyboard buffer U بافر صفحه کلید
buffer zone U منطقه تامین
elastic buffer U میانگیر ارتجاعی
oil buffer U ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
output buffer U میانگیر خروجی
buffer zone U منطقه پیشگیری
storage buffer U میانگیر انباره
buffer zones U منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer tank U تانکرحائل
elastic buffer U اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
disk buffer U بافر دیسک
buffer memory U حافظه میانیگر
buffer duo U دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
buffer distance U محوطه امنیت
buffer distance U حاشیه امنیت
buffer condenser U خازن میانگیر
buffer chamber U جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
buffer chamber U اطاق خرج
buffer capacity U فرفیت بافر
buffer body U بدنه دافع
buffer area U ناحیه میانگیر
buffer zones U منطقه پیشگیری
buffer zones U منطقه تامین
buffer pool U تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
buffer register U ثبات میانگیر
disk buffer U میانگیر دیسک
buffer storage U حافظه میانگیر
buffer storage U انباره میانگیر
buffer stock U موجودی احتیاطی
buffer stock U مواد اولیه ذخیره
buffer stock U موجودی ذخیره
buffer zone U منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer stock U ذخیره اتکائی
buffer state U دولت کوچکی راگویند که بین دو کشور بزرگ واقع شده و از برخورد وبروز اختلاف بین انهاجلوگیری میکند
buffer state U دولت حایل
buffer stage U مرحله میانگیر
buffer solution U محلول بافر
buffer-bar [railway] U ضرب خور [قطار]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com