English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real anxiety U اضطراب واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anxiety U ارنگ
over anxiety U اشفتگی اضطراب
over anxiety U دل واپسی زیاد
anxiety U اضطراب
anxiety U اشتیاق نگرانی
anxiety U اندیشه
anxiety U دل واپسی اضطراب
anxiety U تشویش
existential anxiety U اضطراب وجودی
basic anxiety U اضطراب بنیادی
anxiety neurosis U روان رنجوری اضطرابی
neurotic anxiety U اضطراب روان رنجوری اضطراب نوروتیک
castration anxiety U اضطراب اختگی
objective anxiety U اضطراب عینی
anxiety hysteria U هیستری اضطرابی
primary anxiety U اضطراب نخستین
anxiety attack U حمله اضطراب
separation anxiety U اضطراب جدایی
examination anxiety U اضطراب امتحان
test anxiety U اضطراب امتحان
free floating anxiety U اضطراب فراگیر
generalized anxiety disorder U اختلال اضطراب فراگیر
manifest anxiety scale U مقیاس اضطراب اشکار
In a state of despair(anxiety,etc). U درحالت یأس ونومیدی (تشویش وغیره )
taylor manifest anxiety scale U مقیاس اضطراب اشکار تیلور
real will U نظریه اراده واقعی
the seeming and the real U نماوحقیقت
the seeming and the real U فاهروباطن
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real U غیر مصنوعی طبیعی
real value U ارزش واقعی
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real U واقعی
real U بی خدشه صمیمی
real U اصل
real U واقعی موجود
real <adj.> U صحیح
real U حقیقی
real U راستین
real <adj.> U درست
real U غیر پولی
real <adj.> U شایسته
real <adj.> U مناسب
real fluid U سیال واقعی
real function U تابع حقیقی
real earnings U درامدهای واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real gas U گاز حقیقی
real image U تصویر حقیقی
real capital U سرمایه واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real account U حساب خرید املاک
real action U دعوی غیر منقول
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address آدرس واقعی
real wage U مزد واقعی
real address آدرس حقیقی
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real income U درامد واقعی
real memory U حافظه حقیقی
real memory U حافظه واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode U حالت واقعی
real module U ضریب حقیقی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real numbers U اعداد واقعی
real numbers U اعداد حقیقی
real number U عدد حقیقی
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
real world U دنیایحقیقی
real estate U مستغل
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U بازده فوری
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time U انی
real time U زمان حقیقی
real time U بلادرنگ
real investment U سرمایه گذاری واقعی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real estate U ملک
real estate U املاک و ساختمان
real estate U زمین
real estate U معاملات زمین
real estate U خرید زمین
real estate U مال غیرمنقول
real estate U املاک و مستغلات
real time U بلا درنگ
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real power U توان حقیقی
real power U توان موثر
real estate U مستغلات
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real sector U بخش واقعی
real score U نمره واقعی
real storage U حافظه حقیقی
real constant U ثابت حقیقی
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real property U دارایی غیر منقول
real property U اموال غیرمنقول
real storage U انباره واقعی
real time processing U پردازش بلادرنگ
to make a real effort U تلاش جدی کردن
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
real time clock U ساعت بلادرنگ
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real time input U ورودی بلا درنگ
real time system U سیستم بلادرنگ
real time output U خروجی بلا درنگ
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
real time system U سیستم بلا درنگ
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real money supply U عرضه واقعی پول
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real estate broker U واسطه املاک
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
real time output U خروجی انی
real box wing U بالی با سه تیرک
real national income U درامد ملی واقعی
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
true or real focus U کانون حقیقی
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real balance effect U اثر مانده واقعی
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
real time image generatiom U تولید تصویر انی
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com