English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pursuance U تعاقب
pursuance U تعقیب
in pursuance of U در پی
pursuance U دادخواهی
in pursuance of U در تعقیب
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
plan U تدبیر
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan U زبان برنامه نویسی سطح پایین
the better plan is to U بهتر این است که .....
E-plan U [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan U [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plan U خیال
plan U تدبیر اندیشه
plan U نقشه
plan U طرح
plan U طرح ریزی کردن
plan U پلان
plan U هامن
plan U نقشه مسطحه برنگاره
plan U نقشه کف
plan U پیش بینی کردن
plan U برنامه
plan U طرح کردن
project plan U طرح پروژه
sheer plan U نقشه ساختمانی ناو
plan view U دید از بالا
secondary plan U طرح ثانوی
rolling plan U برنامه غلتان
plan view U نمای بالا
plan view U نقشه کف
site plan U نقشه جایگاه
site plan U نقشه محل
prestowage plan U طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan U طرح باربندی کالاها
plan targets U اهداف برنامه
plan range U در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
outline plan U طرح مبنا
parking plan U طرح پارک کردن هواپیماها
part plan U نقشه جزیی
partial plan U برنامه جزئی
perspective plan U برنامه بلند مدت
prospective plan U برنامه بلند مدت
plan frame U چارچوب برنامه
plan implementation U اجرای برنامه
plan implementation U عملی کردن برنامه
plan of action U طرح عملیات
plan of campaign U طرح پیکار
plan of maneuver U طرح مانور
plan of the day U برنامه روزانه ناو
ordnance plan U طرح اردنانس
sliding plan U برنامه لغزان
stowage plan U طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan U نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan U عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
block-plan U نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan U طرح پروانه ای
centralized plan U پلان مرکزی
ground-plan U [نقشه همتراز با زمین]
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
The plan landed . U هواپیما بزمین نشست
open-plan U ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
strategic plan U طرح جنگ
strategic plan U نقشه جنگ
tactical plan U طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan U طرح عملیات نظامی
tentative plan U طرح ازمایشی
test plan U طرح ازمایش
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to suggest a plan U طرحی راپیشنهادکردن
war plan U طرح جنگی
war plan U نقشه جنگی
working plan U نقشه اجرا راهنمای کار
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
ordnance plan U طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
master plan U نقشه مجموعه
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan U طرح احتمالی
deck plan U صفحه پل کشتی
deck plan U افق پل کشتی
detailed plan U برنامه تفصیلی
development plan U برنامه توسعه
development plan U طرح گسترش
development plan U طرح ارایش زمین
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan U پیش نویس برنامه
economic plan U برنامه اقتصادی
entry plan U طرح ورود به بندر
entry plan U طرح دخول به سر پل
contingency plan U طرح عملیات احتمالی
colombo plan U طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
ground plan U نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan U شالوده
ground plan U طرح اساسی
ground plan U نقشه مسطحه
ground plan U برنگاره
american plan U مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan U تصویب نقشه
master plan U نقشه کلیات
barrier plan U طرح موانع
cargo plan U طرح بارگیری ناو
collection plan U طرح جمع اوری اخبار
collection plan U طرح جمع اوری
colombo plan U طرح کلمبو
europen plan U نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan U برنامه مالی
illumination plan U طرح روشنایی منطقه
installation plan U نقشه ی نصب
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
marshall plan U برنامه مارشال
lesson plan U طرح درس
marshall plan U طرح مارشال
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan U برنامههای موقت
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
loading plan U طرح بارگیری خودرو
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan U کی جزو نقشه من بود
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
national plan U برنامه ملی
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
flight plan U طرح یا نقشه پروازهواپیماها
fire plan U طرح اتش توپخانه
fire plan U طرح اتش
game plan U استراتژی بازی
floor plan U نقشه اشکوب
key plan U نقشه راهنما
frequency plan U طرح فرکانس
general plan U نقشه کلی
general plan U نقشه عمومی
he thought out a plan U تدبیری اندیشید
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
air fire plan U طرح اتش هوایی
artillery fire plan U طرح اتش توپخانه
negative tax plan U برنامه مالیات منفی
documented plan figures U ارقام مستند برنامه
negative tax plan U طرح مالیات منفی
coordinated fire plan U طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach U طرحبازوگن
constant helm plan U نقشه زیگزاگ
The plan is now in action ( underway ) . U طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
plan position indicator U صفحه رادار ناو یا هواپیما
restrictive fire plan U طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
class improvement plan U طرح بهبودناو
disaster recovery plan U طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
class improvement plan U طرح توسعه ناو
on the installment plan [American English] U به اقساط
His plan miscarried . He missed the target U تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan [system] U چیزی را قسطی خریدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com