Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pull handle
U
دستهکشش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
handle
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle
U
سیم بین چکش و دستگیره
handle
U
خرید و فروش کردن
handle
U
با دست عمل کردن
handle
U
دستگیره
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
U
گیره نگهدارنده
handle
U
ضامن دستگیره
handle
U
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
U
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle
U
گیره
handle
U
مانور کردن
handle
U
دسته گذاشتن
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
handle
U
سروکارداشتن با
handle
U
بکار بردن
handle
U
دست زدن به
handle
U
احساس بادست
handle
U
دست زدن
handle
U
قبضه شمشیر
handle
U
دسته
handle
U
دستکاری کردن
take-up handle
U
دستهسوارکننده
this will a for a handle
U
بکارمن نمیخورد
handle
U
وسیله لمس
the handle to one's name
U
لقب
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle
U
دست داشتن دسته
this will a for a handle
U
بدرمن نمیخورد
handle escutcheon
U
روقفلی فرمان
handle escutcheon
U
روقفلی دسته
handle the ball
U
دست زدن توپزن به توپ
carriage handle
U
دستگیرهحامل
handle bar
U
دسته موتورسیکلت
brake handle
U
ترمزدستی
basket handle
U
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
handle bar
U
فرمان
handle bar
U
دسته دوچرخه
grab handle
U
دستگیره
capstan handle
U
هندل
carrier handle
U
دستگیره حمل
carrier handle
U
دسته حمل
crank handle
U
اهرم دستی
elevating handle
U
دستهبالابر
file handle
U
دسته سوهان
scoop handle
U
مشته
door handle
U
دستگیرهدر
cross handle
U
ضامنضربدری
charging handle
U
دستهینشانگیر
carrying handle
U
دستهحمل
jug handle
U
شکاف به عرض دست
hammer handle
U
دسته چکش
door-handle
U
دستگیرهدر
man handle
U
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle
U
دستگیره عامل
balanced handle
U
دسته تعادل
The handle of the bucket has come off.
U
دسته سطل کنده شده
operating handle
U
دستگیره کولاس
fly off the handle
<idiom>
U
از کوره در رفتن
operating handle
U
دستگیره راه اندازی
the handle of the face
U
دماغ
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
the handle of the face
U
بینی
star handle
U
دستگیره گردان
reshape handle
U
دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle
U
زیاد تکان دادن
lever handle
U
دستگیره اهرم
types of handle
U
انواعدسته
turning handle
U
دستهچرخشگر
grip handle
U
جادستی
guide handle
U
دستهیراهنما
gun handle
U
دستهتلمبه
half handle
U
نیمدسته
insulated handle
U
دستهعایقدار
knurled handle
U
دستگیره اج دار
knob handle
U
دکمهدستی
lifting handle
U
دستهبلندکننده
auxiliary handle
U
دستهکمکی
retractable handle
U
دستهجمعشو
traversing handle
U
دستهعرضی
starter handle
U
دستهآغازگر
door-handle
U
اهرم در
side handle
U
دستهجانبی
shaped handle
U
دستهحالتدهنده
safety handle
U
دستهایمنی
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
anti-vibration handle
U
دستهضدلغزش
air brake handle
U
دستهترمزهوایی
handle bar arm
U
دسته فرمان
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
The door – handle has broken off.
U
دسته درشکسته است
I can handle (cope with) hom.
U
از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
window winder handle
U
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
pistol grip handle
U
دستهنگهدارندهپیستون
figure skiing handle
U
دستهچوباسکی
oxygen control handle
U
دستهکنترلاکسیژن
interior door handle
U
دستهداخلدر
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
U
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
To fly into a rage. To foly off the handle.
U
آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
pull up to
U
با چیزی برابر شدن
pull up with
U
به چیزی رسیدن
pull up with
U
با چیزی برابر شدن
to pull through
U
به هدف خود رسیدن
to pull off
U
بردن
to pull through
U
کامیاب شدن
to pull through
U
موفق شدن
pull up to
U
به چیزی رسیدن
pull up
U
اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull through
U
در سختی بکسی کمک کردن
pull through
U
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull together
U
همکاری کردن
pull up
U
جلوگیری کردن
pull up
U
جلو افتادن رسیدن
pull up
U
صعود
pull up
U
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up
U
کاستن سرعت اسب
to pull together
U
با هم کارکردن
pull up
U
توقف کردن
[اتومبیل]
pull through
<idiom>
U
بهبود یافتن
to pull together
U
باتفاق زیستن
pull (something) off
<idiom>
U
باانجام رساندن کامل کارها
to pull through
U
رها شدن
to pull through
U
جنس
to pull out
U
از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull off
U
باوجود دشواری انجام دادن
to pull off
U
برداشتن
to pull in
U
داخل واگن خانه شدن
to pull in
U
دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull down
U
ارزان کردن
to pull down
U
خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down
U
ویران کردن
to pull
U
افسانه جعل کردن
to pull
U
اغراق گفتن
to have the pull of
U
اعمال نفوذکردن بر
to have the pull of
U
برتری داشتن بر
pull over
<idiom>
U
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
Pull yourself together.
U
حواست را جمع کن
pull through
U
در تنگنا کمک یافتن
pull away
U
عقب نشینی کردن
pull down
U
پایین اوردن تخفیف دادن
pull down
U
کاستن
pull down
U
دریافت کردن
pull out
U
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out
U
ترک کردن
pull
U
POP
pull-out
U
عازم شدن
pull it out
U
پیروزی در واپسین لحظات
pull off
U
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull off
U
مقاومت کردن
pull down
U
خراب کردن
pull out
U
بیرون امدن
pull out
U
عازم شدن
pull away
U
کنار گرفتن
pull in
U
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in
U
متوقف شدن
pull in
U
توقیف کردن
pull-in
U
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull
U
بیرون کشیدن بازیگر
pull-in
U
توقیف کردن
pull-out
U
بیرون امدن
pull out
U
ترک کردن
pull-in
U
متوقف شدن
pull off
U
نیروی کشش برقی
pull
U
بازیابی داده از پشته
pull
U
بطرف خود کشیدن کشش
pull over
U
اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over
U
ژاکت
pull
U
کشیدن
pull over
U
عرق گیر
pull over
U
پیراهن کش ورزش
pull
U
کشیدن دندان
pull
U
کندن پشم کندن از
pull
U
چیدن
pull
U
1 way give
pull-out
U
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull
U
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull
U
کشش
pull
U
برتری جزئی و مختصر
drawbar pull
U
فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
give a pull at
U
کشیدن
pull-outs
U
ترک کردن
hamstring pull
U
کشیدگی عضله پشت ران
pull gear
U
چرخ دنده بالابر
pull-backs
U
فنر
dead pull
U
کوشش بیهوده
to pull the wires
U
تحریکات کردن
pull-ins
U
متوقف شدن
pull-ins
U
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-outs
U
بیرون امدن
pull-ins
U
توقیف کردن
pull-outs
U
عازم شدن
pull strap
U
نوارکشش
pull rod
U
میلهکشش
pull-outs
U
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-backs
U
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs
U
بازداشت
pull the plug
<idiom>
U
افشاء راز کسی
pull the plug
<idiom>
U
شغل مناسب
pull the rug out from under
<idiom>
U
بهم ریختن نقشه شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com