English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
post strike U بعد از اجرای تک
post strike U بعد از تک هوایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to strike U زدن [ضربه زدن] [آلت موسیقی]
to strike into U شروع کردن
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
strike up U نواختن
strike up U نواخته شدن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike out U باطل کردن
strike out U واردعمل شدن
strike out U از بازی خارج شدن
strike off U بی زحمت درست کردن
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
they are on strike U اعتصاب کرده اند
to go on strike U اعتصاب کردن
first strike U اولین ضربه
to strike up U خواندن یازدن اغازکردن
go on strike U اعتصاب کردن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to strike into U اغازنهادن
to strike in U پامیان گذاردن
to strike in U دخالت کردن
to strike in U به اندرون زدن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike an a U وضعی بخودگرفتن
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
strike below U بردن کالا به انبار
strike U اعتصاب
strike U حمله ضربه زدن به دشمن
strike U ضربه زدن
strike U حمله کردن
strike U ضربت زدن خوردن به
strike U ضربت زدن یورش
strike U ضربت
strike U بخاطرخطورکردن
strike U سکه ضرب کردن
strike U چادر را از جا کندن
strike U برخورد
strike U تک ناگهانی
strike U تک هوایی
strike U اعتصاب کردن
strike U اصابت اعتصاب کردن
strike U اعتصاب ضربه
strike U تصادم
strike U توپ زن بودن
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike U زدن
second strike U اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
to strike something open U با ضربه چیزی را باز کردن
to strike work U اعتصاب کردن
to strike root U ریشه زدن
to strike one in the mouth U توی دهن کسی زدن
fly strike U هجوم مگس
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
he strike him blind U چنان زد که کورش کرد
strike it rich <idiom> U یک شبه ره صد ساله رفتن
wildcat strike <idiom> U اعتصاب کارگران
to strike a balance U موازنه دراوردن
to strike oil U بنفت رسیدن
air strike U حمله هوایی
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
to strike fire U اتش دراوردن
to strike dumb U مات ومبهوت کردن
hunger strike U اعتصاب غذا
strike pay U حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
to strike root U ریشه کردن پابرجاشدن
to strike work U دست از کار کشیدن
to strike with awe U هیبت زده کردن
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
strike it rich <idiom> U ناگهان پول و پله ای به هم زدن
air strike U تک هوایی
to strike tens U اردو رابهم زدن
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
general strike U اعتصاب عمومی
to strike root U برقرارشدن
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike dumb U گنگ کردن
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
strike root U ریشه زدن
strike root U ریشه کردن گرفتن
strike with a hammer U پتک زدن
strike with terror U وحشت زده
strike with terror U ترسیده
strike zone U منطقه خط سیر
strike zone U سیرمجاز گوی چوگان زن
ten strike U ضربت بازی بولینگ ده میلهای
strike a balance U موازنه بدست اوردن
strike oil U به نفت رسیدن
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
stay in strike U اعتصاب
strike blind U با ضربه کور کردن
strike force U نیروی ضربتی
strike force U نیروی کمین یا ضربت
strike joint U شکستگی طولی
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
so strike one's flag U پرچم خودراخواباندن
ten strike U امر موفقیت امیز
strike-breaker U اعتصاب شکن
strike a bargain U معامله کردن
to strike a blow for U سنگ
strike-breaking U شکستناعتصاب
to strike a blow for U به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a snag U بمانعی برخوردن
to strike a spark out of U جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
strike-breakers U اعتصاب شکن
light strike U اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
To cross out . To strike off. U خط زدن
nuclear strike U تک اتمی
nuclear strike U تک هستهای
data strike U چاهک داده ها
strike plate U صفحهتوپی
to strike a light U کبریت زدن
to strike camp U اردورابهم زدن
lightning strike U اعتصاباعتراضآمیز
rent strike U پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
out law strike U اعتصاب غیر قانونی
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
To strike a match. U کبریت زدن
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
strike while the iron is hot <idiom> U سود بردن
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
to strike a match or light U کبریت زدن
Strike while the iron is hot . <proverb> U تا آهن داغ است ضربه بزن .
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
multi strike printer ribbon U ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
To strike an a attitude . To put on a stern look . U قیافه گرفتن
ex post U به اعتبار گذشته
first post U شیپور خبر شبانه
the post has come U پست وارد شد
to post up U تکمیل کردن
the post has come U پست رسید
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
out post U پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
out post U نگهبانی
out post U نگهبان
last post U شیپورعزا
last post U شیپور خاموشی
the post has come U پست امد
ex post U بوقوع پیوسته
post- U بدیوار زدن
post- U پست
post U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post U ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post U که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
post U بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post U ستون
post U محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
post U تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post U پست کردن
post- U چاپار
post- U نامه رسان پستچی
post- U مجموعه پستی
post- U اگهی کردن اعلان کردن
post- U شغل
post- U مقام مسئولیت
post- U پاسگاه
post- U پست نظامی
post- U تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post- U ارسال سریع پست کردن
post- U عجله
post- U صندوق پست تعجیل
post- U سیستم پستی پستخانه
post- U بسته پستی
post U دیرک ستون
post U پاسگاه
post U پست نظامی
post U تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post U ارسال سریع پست کردن
post U عجله
post U صندوق پست تعجیل
post U سیستم پستی پستخانه
post U بسته پستی
post U مجموعه پستی
post U نامه رسان پستچی
post U چاپار
post U مقام مسئولیت
post U شغل
post U بدیوار زدن
post U تیر
post U تیرعمودی
post U جرز
post U چوب تقویت
post U مربوط به پست
post U گماردن نگهبان قرار دادن
post U محل ماموریت موضع
post U پادگان قرارگاه
post U پایگاه
post U پست
post- U پایگاه
post- U ستون
post- U که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
Would you post this for me, please? U ممکن است لطفا این را برای من پست کنید؟
post- U ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post U اگهی کردن اعلان کردن
ex post U عملی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com