Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
playing field for American football
U
زمینبازیفوتبالامریکایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
playing field for Canadian football
U
زمینبازیفوتبالکانادایی
Playing football is not my idea of fun .
U
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
The football field must be marked out.
U
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
playing field
U
زمین فوتبال
playing field
U
میدان بازی
playing field
U
زمین بازی
American football
U
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
american football player
U
بازیکنفوتبالآمریکایی
football fan
[American English]
U
طرفدار فوتبال آمریکایی
football
توپ فوتبال
football
U
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
football
U
توپ فوتبال آمریکایی
[توپ بیضوی]
football
U
بازی فوتبال
football cleats
U
کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
I am stiff with football.
U
بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football pools
U
استخر
to play football
U
فوتبال بازی کردن
flag football
U
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
he is a novice in football
U
در بازی فوتبال تازه کار است
football boot
U
کفشفوتبالی
football game
U
بازی فوتبال
six man football
U
فوتبال دو تیم 6 نفره
football hooligan
U
خرابگر پر سر و صدای فوتبال
association football
U
اتحادیه فوتبال
canadian football
U
فوتبال کانادایی
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
rules of football
U
قوانین یا قواعد فوتبال
scrimmage in Canadian football
U
بازیتمرینیفوتبالدرکانادا
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
Football pool
[British English]
U
قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
These football players are the pick of the bunch .
U
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
football fan
[British English]
U
طرفدار فوتبال
football club
[British Englisch]
U
باشگاه فوتبال
playing
U
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
playing
U
رل بازی کردن
playing
U
نمایش نمایشنامه
playing
U
زدن
playing
U
الت موسیقی نواختن
playing
U
اداره مسابقه
playing
U
کیفیت یاسبک بازی
playing
U
شرکت درمسابقه انفرادی
playing
U
ضربه به توپ
playing
U
رقابت
playing
U
بازی کردن
playing
U
خلاصی داشتن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
U
خلاصی بازی
playing
U
تفریح کردن ساز زدن
playing
U
تفریح بازی کردن
playing
U
بازی
playing
U
حرکت ازاد
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
The football players are warming up before the game ( match) .
U
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
playing cards
U
ورق بازی , برگ
playing cards
U
ورق گنجفه
playing fields
U
میدان بازی
playing cards
U
گنجفه
role playing
U
نقش گزاری
role-playing
U
نقش گزاری
playing card
U
گنجفه
playing card
U
ورق گنجفه
playing coach
U
مربی
game playing
U
playing computerizedgame
long playing
U
صفحه 33 دور
playing fields
U
زمین فوتبال
playing card
U
ورق بازی , برگ
playing time
U
مدت بازی
playing fields
U
زمین بازی
playing area
U
محدوده زمین
playing court
U
زمین بازی
playing the board
U
بازی بر صفحه
playing window
U
پنجرهنمایش
playing surface
U
مسطحمیزبازی
playing dead
U
مرده نمایی
playing the man
U
بازی روانی
playing the man
U
بازی با حریف
playing the board
U
بازی فی نفسه
computerized game playing
U
بازیهای کامپیوتری
right field
U
سمتراستزمین
field
U
رشته
[دانشی]
field
U
شاخه
[دانشی]
zero field
U
میدان صفر
zero field
U
بی میدان
field name
U
نام فیلد
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
to keep the field
U
درجای خودثابت ماندن
to keep the field
U
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
zero field
U
بی حوزه
well field
U
حوزه تغذیه کننده چاه
field
U
دشت
field
U
میدانه
field
U
رشته
field
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
U
مشابه 4036
field
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
U
نوشتن داده روی PROM
field
U
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
حوزه
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
U
فرودگاه
field
U
میدان دید
field
U
دایره
field
U
میدان رزم صحرا
field
U
زمینه رزمی صحرایی
field
U
زمین بازی
field
U
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
U
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
U
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
بمیدان یا صحرا رفتن
field
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
U
دشت کشتزار
field
U
فیلد
field
U
میدان
field
U
صحرا
to take the field
U
جنگ اغازکردن
field
U
کارگاه
field
U
زمین
field
U
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
U
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
U
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
U
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
U
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
U
پایکار
field
U
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
U
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
U
خارج اداره یا کارخانه
field template
U
قالب فیلد
field theory
U
نظریه میدانی
field template
U
الگوی فیلد
field stockade
U
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field study
U
بررسی میدانی
field survey
U
نقشه برداری زمینی
field storage
U
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture
U
ساخت میدانی
field strength
U
شدت میدان
field theory
U
تئوری میدان ها
field theory
U
نظریه اساسی میدان
field work
U
پژوهش میدانی
field work
U
استحکامات صحرایی استحکامات
field work
U
کار میدانهای
field work
U
کار صحرایی
field worker
U
پژوهشگر میدانی
fixed field
U
میدان ثابت
flying field
U
میدان فرودگاه
force field
U
میدان نیرو
free field
U
میدان عمل ازاد
free field
U
حوزه ازاد
field wire
U
سیم جنگی
field wire
U
سیم صحرایی
field trial
U
مسابقه تازیهای شکاری
field trip
U
گردش علمی
field type
U
از نوع جنگی
field type
U
نوع رزمی
field upgradable
U
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector
U
بردار میدان
field voltage
U
ولتاژ میدان
field winding
U
سیم پیچ اهنربایی
field work
U
کار در صحرا
field winding
U
سیم پیچی میدان
gold field
U
ناحیه زرخیز
visual field
U
میدان دید
field officer
U
افسر رزمی
field officer
U
افسر رسته رزمی
field operating
U
عمل کننده در صحرا
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
field order
U
دستورالعمل رزمی
field order
U
دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea
U
نخود سبز فرنگی
field piece
U
توپ صحرائی
field player
U
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point
U
سر تیر بسیار نازک
field officer
U
افسر عملیات صحرایی
field of vision
U
میدان دید
field of regard
U
میدان دید
field of play
U
پیست شمشیربازی
field of play
U
زمین بازی
field of honor
U
صحنه دوئل
field of gravity
U
میدان ثقل
field of view
U
منظره
field of view
U
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision
U
میدان بینایی
field of view
U
میدان دید
field pole
U
قطب میدان
field privilege
U
امتیاز فیلد
field radio
U
بی سیم صحرایی
field roving course
U
مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator
U
جدا ساز میدان
field service
U
خدمات پایکار
field service
U
تعمیر در محل
field service
U
خدمات رزمی
field service
U
پشتیبانی سرویس رزمی
field services
U
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop
U
کارگاه صحرایی
field shop
U
تعمیرگاه صحرایی
field splice
U
وصله کارگاهی
field round
U
یک دور تیراندازی صحرایی
field rheostat
U
رگولاتورمیدان
field radio
U
رادیوی قابل حمل صحرایی
field range
U
میدان تیر رزمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com