English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
parts programmer U برنامه نویس اجزاء
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
programmer U وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmer U برنامه نویسی که برنامههای کاربردی می نویسد
programmer U برنامه نویس متخصص در نوشتن نرم افزار سیستم
programmer U طراح برنامه
programmer U برنامه نویس
programmer U تهیه کننده برنامه
programmer U طرح ریز
programmer U برنامه ریز
maintenance programmer U برنامه نویس پشتیبان
prom programmer U برنامه نویس برنامه ریز
prom programmer U PROPRO
computer programmer U برنامه نویس کامپیوتر
eprom programmer U EPROبرنامه ریز
programmer board U برد برنامه ریز
programmer analyst U برنامه نویس / تحلیل گر
programmer's switch U سوئیچ برنامه
maintenance programmer U برنامه نویس تعمیر ونگهداری
maintenance programmer U برنامه نویس نگهداشت
chief programmer U سازمان برنامه نویسی
temperature programmer U برنامه ریز دما
system programmer U برنامه نویس سیستم
systems programmer U برنامه نویس سیستم
application programmer U برنامه نویس کاربردی
applications programmer U برنامه نویس کاربردی
chief programmer team U سرپرست یک تیم برنامه نویسی
in these parts <adv.> U در این کشور
the i. parts of a whole U بخش هایی مکمل یک چیزدرست
in these parts <adv.> U در اینجا
six parts U ششدانگ
for my parts U من که
of its parts U کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in parts U جزء جزء
parts U احزاب
parts U هیئتها
for my parts U از سهم خودم
parts U قطعات یدکی
in parts U به اقساط
parts of a shoe U اجزایکفش
parts of a flag U اجزایپرچم
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
spare parts U قطعات یدکی
private parts U شرمگاه
Parts-per notation U بخش در یکای سنجش [مهندسی]
parts of spectacles U قسمتهایمختلفعینک
parts of the ear U قسمتهایمختلفگوش
parts of the weapon U اجزایسلاح
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
repair parts U قطعات یدکی
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
the secret parts U شرمگاه
parts of speech U اقسام کلمه
principal parts U قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts peculiar U قطعات اختصاصی
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
piece parts U قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
parts list U فهرست قطعات
parts list U لیست قطعات
prineipal parts U اصول فعل
privy parts U شرمگاه
privy parts U عورت
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
proportional parts U بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
common parts U قطعات یدکی عمومی
common parts U قطعات عمومی
parts list U لیست اجزاء
parts peculiar U قطعات مخصوص
parts per million [ppm] U بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
missing parts test U ازمون افتادگی وار
poverty parts friends <idiom> U بی زر میسر نشود کام دوستان
authorized parts list U لیست قطعات مجاز
Are there any houses for sale in these parts? U این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
authorized parts list U سهمیه مجاز قطعات
spare parts list U فهرست لوازم یدکی
the cow parts the hoofs U گاو سمهای شکافته دارد
Cut the cake into three separate parts. U کیک را به سه قسمت جدا ببرید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com