English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discovery teaching method U روش اموزش اکتشافی
teaching U اصول
teaching U تدریس
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
practice teaching U تمرین معلمی
teaching machine U ماشین اموزش
student teaching U کارورزی معلمی
teaching machine U ماشین تدریس
team teaching U تدریس گروهی
technical teaching U اموزش فنی
teaching hospital U بیمارستانآموزشپزشکان
teaching practice U آموزشتمرینی
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object U OPERAND
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
no object U اهمیت ندارد
no object U چیزی نیست
object of d. U کامه
object of d. U مراد
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
object of d. U ارزو
object of will U موصی به
object U نماش داده می شوند
object U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object U موضوع منظره
object U هدف
object U مفعول
object U کالا اعتراض کردن
object U دلیل اوردن
object U اعتراض کردن
object U اعتراض داشتن
object U مخالفت کردن
object U مورد
object U شیئی
object U موضوع
object U شی ء
object U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object U زبان برنامه پس از ترجمه
object U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object U پانج کارت که حاوی برنامه است
object U چیز ماده خارجی
object U مقصود
object U چیز
object of protest U معترض علیه
object of worship U معبود
object of sale U مثمن
object of testimony U مشهود به
object of transaction U مورد معامله
object of sale U مبیع
object of sale U کالا
object symptoms U نشانههای پیدا یا بیرون نما
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
parent object U صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
goal object U شیئی هدف
object routin U روال مقصود
object of appeal U فرجام خواسته
his conduct is object U رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
object program U برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program U برنامه مقصود
object point U مقصد
if you dont object U اگر بدتان نمیاید
if you dont object U اگر مانعی نیست
object point U سمت مورد توجه
object oriented U استفاده میکند
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
perception of an object U مشاهده یا دیدن چیزی
object of protest U واخواسته
object of lease U عین مستاجره مورد اجاره
object language U زبان مقصد
object language U زبان مقصود
object glass U عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object glass U عدسی شیئی
object genitive U مضاف الیه مفعولی
object ball U گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case U حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis U نیروگذاری در شیئی
object choice U شیئی گزینی
object code U برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code U برنامه مقصد
object code U دستورالعمل مقصود
object computer U کامپیوتر مقصود
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object libido U زیستمایه
object libido U متمرکزبر شیئی
object machine U ماشین مقصود
object of lease U مستاجره
object of judgment U محکوم به
object deck U دسته کارت مقصود
love object U شیئی محبوب
object of claim U مدعی به متنازع فیه
object of claim U خواسته دعوی
object of claim U خواسته
object of claim U مدعی به
object of appeal U مستانف عنه
object of appeal U پژوهش خواسته
object module U واحد مقصد
object module U واحد مقصود
object constancy U ثبات شیئی
sex object U زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
concrete object U عین خارجی
indirect object U مفعول غیر مستقیم
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson U درس علمی
object lessons U درس علمی
direct object U مفعول مستقیم
celestial object U celestial
object module U واحد مقصود ماژول مقصود
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
object balls U توپهایهدف
stimulus object U شیئی محرک
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
object of claim in respect of which U the to made is appeal an
object of claim in respect of which U court supreme
To achieve ones object ( aim ) . U به مقصود خود رسیدن
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
object language programming U برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object of claim in respect of which U فرجام خواسته
object assembly test U ازمون الحاق قطعات
OLE container object U شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
His only aim and object is to make afortune . U تنها قصدش پولدار شدن است
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) U این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
method U راه طریقه
method U شیوه
method U طرز
method U اسلوب
method U روش
by [with] this method U با این روش
method U متد
method U ایین شیوه
method U مسلک
method U سبک
method U طریقه
r method U روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
Your method is different from mine . U روش شما با من فرق می کند
selection method U روش گزینش
obstruction method U روش ایجاد مانع
halving method U روش دو نیمه سازی
reconstruction method U روش بازسازی
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
recalculation method U روش محاسبه عدد
ration method U روش تغذیه پرسنل
ration method U سبک واگذاری جیره
project method U روش اموزش طرحی
production method U روش تولید
pretension method U روش پیش کشیدگی
prestressing method U شیوه پیش تنیدگی
objective method U روش عینی
offset method U روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
Method to my madness <idiom> U هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
prestressing method U روش پیش فشردگی
step through method U تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
penetration method U روش نفوذی
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
persuasive method U روش تشویقی
persuasive method U ترغیبی
phonic method U روش اوایی
reproduction method U روش بازسازی
research method U روش تحقیق
variational method U روش تغییر
tog method U روش دیدبانی محوری
tog method U روش دیدبانی در خط توپ هدف
synthetic method U روش ترکیبی
subtraction method U روش تفاضلی
standard method U روش استانده
socratic method U روش سقراطی
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
simplex method U روش سادک
sight method U روش دیداری
separation method U روش جداسازی
seismic method U روش زلزله نگاری
scientific method U روش علمی
research method U شیوه پژوهش
research method U روش پژوهش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
deflection method U روش انحراف عقربه
heuristic method U روش اکتشافی
historical method U روش تاریخی
idiographic method U روش فردنگر
illumination method U روش روشنایی
illumination method U سبک روشنایی
induction method U روش اندوکتیو
induction method U روش القائی
induction method U طرز القاء
inductive method U روش استقراء
inductive method U روش استقرایی
infinity method U روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com