Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nine days wonder
U
چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
days
U
روز
days
U
یوم
Midsummer Days
U
جشن 42 ژوئن
Midsummer's Days
U
جشن 42 ژوئن
pay-days
U
روز پرداخت حقوق
flag days
U
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
an a days
U
یک روز در میان
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
days of grace
U
مهلت اضافی
days of grace
U
ایام مهلت
days sight draft
U
برات دیداری 06 روزه
dog days
U
ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
ember days
U
روزهای روزه ودعا
every three days
U
سه روزیکبار
gang days
U
روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
i stayed there for days
U
سه روز انجا ماندم
in the days of
U
در روزگار
in the days of
U
درایام
one of these days
U
دراینده نزدیک
in the next few days
U
درهمین چند روزه
in these latter days
U
در این روزگاراخر
man days
U
نفر در روز
one or two days
U
یکی دو روز
running days
U
ایام هفته
salad days
U
ایام جوانی وبی تجربگی
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
the a of days
U
خدای ازلی
the a of days
U
خدای سرمدی قدیم الایام
the days of old
U
روزگار پیشین
the days of woman's state of
U
discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
to end one's days
U
مردن
to sighfor lost days
U
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
two days d
U
دو روز درنگ
two days d
U
دو روز معطلی
young days
U
جوانی
One hardly ever sees him these days.
U
اینروزها کم پیداست
Two more days to go before (until). . .
U
دوروز مانده تا ...
It was customary in the old days that. . .
U
درگذشته رسم بر این بود که ...
To be counting the days .
U
روز شماری کردن
One of these fin days .
U
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.
U
اینروزها سرم خیلی شلوغ است
During the past few days.
U
طی چند روز گذشته
Their birthdays are four days apart.
U
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
He is expected to arrive in acople of days.
U
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
We suffered hunger for a few days .
U
چند روز گرسنگی کشیدیم
It took us four days to get there .
U
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Cash is in short supply these days .
U
از حقوق ماهانه ام کم کنید
The days are getting shorter now .
U
روزها دارند کوتاه می شوند
In times past . In olden days .
U
درروزگاران قدیم
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
One of these days .
U
همین روزها
Those were the days . Good old days .
U
یاد آنروزها بخیر
I want to take a couple of days off .
U
یک ردوروز مرخصی می خواهم
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
To give somebody a few days grace .
U
بکسی چند روز مهلت دادن
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
Every three days .
U
سه روز درمیان
Things are going well for me these days .
U
وضع من این روزها میزان است
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
a few days
U
چند روزی
His departure has been postponed for two days.
U
حرکت او
[مرد]
دو روز به تاخیر افتاد.
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
days on end
U
چند روز متوالی
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
these days
<adv.>
U
امروزه
these days
<adv.>
U
این روز ها
these days
<adv.>
U
در این روزگار
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
U
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
His days are numbered.
<idiom>
U
زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered
<idiom>
U
از کار اخراج شدن کسی
somebody's days are numbered
<idiom>
U
فوت کردن کسی
somebody's days are numbered
<idiom>
U
نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days
U
مخصوصا امروز
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
Does it have to be today (of all days)?
U
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
appointed days
U
تاریخ ها
appointed days
U
قرار های ملاقات
appointed days
U
وعده های ملاقات
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com