Perdic | main direction | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	main direction U	جهت اصلی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	X direction U	حرکت افق
	direction U	مسیر هدایت کردن
	direction U	امتداد
	direction U	راستا
	direction U	دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
	direction U	سازمان دهی یامدیریت
	direction U	جهت خواب فرش
	direction U	سرپرستی
	direction U	سمت بافت
	direction for use U	دستوراستعمال
	direction to be followed U	جهتحرکت
	self direction U	خودفرمان
	Y direction U	حرکت عمودی
	direction U	دستورالعمل جهت
	direction U	کارگردانی
	direction U	دستور
	direction U	رهبری
	direction U	اداره جهت راه
	direction U	مسیر
	direction U	جهت
	direction U	سو
	direction U	هدایت
	direction U	هدایت رهبری
	direction U	ارشاد
	direction U	سمت
	direction U	گرا
	briefing direction U	دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
	bearing direction U	جهت قرار گرفتن یاطاقان
	direction finder U	سمت یاب
	fire direction U	هدایت کردن اتش
	direction finder U	جهت یاب خودکار
	direction finder U	جهت یاب رادیویی
	flow direction U	جهت گردش
	direction finder U	جهت یاب
	compass direction U	سمت قطب نما
	compass direction U	گرای مغناطیسی
	compass direction U	جهت قطبنمای مغناطیسی
	cutting direction of a saw U	جهات برش اره
	direction board U	صفحه سمت نما
	direction board U	پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
	direction center U	مرکز هدایت عملیات
	direction center U	مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
	direction finder U	جهتیاب
	direction finder U	راستایاب
	field direction U	جهت میدان
	direction rectifier U	یکسوکننده سمتی
	direction of thread U	جهت پیچ
	direction of thread U	سوی پیچش پیچ
	direction of fire U	سمت تیر
	direction of attack U	سمت حمله
	direction of attack U	سمت تک
	direction peg U	میخ نشانه
	direction of a current U	current a of set
	direction indicator U	دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
	direction indicator U	دستگاه جهت نمایی
	direction finding U	جهت یابی
	direction finding U	جهت یابی کردن
	direction finding U	سمت یابی کردن
	direction finder U	دستگاه جهت یاب
	fighter direction U	هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
	fire direction U	هدایت اتش
	direction of Mecca U	بهجهتمکه
	stage direction U	مدیریت
	stage direction U	کاگردانی
	the direction to mecca U	قبله
	direction of points U	جهتیاب
	reaction direction U	جهتواکنش
	wind direction U	جهتوزشباد
	in the opposite direction. U	در جهت مخالف
	In the opposite direction . U	درجهت مخالف
	art direction U	شکل بندی
	art direction U	دکور
	art direction U	ترکیب
	magnetic direction U	جهت مغناطیسی
	instrument direction U	سمت زاویه یاب
	instrument direction U	سمت اندازه گیری شده
	art direction U	آرایش
	magnatic direction indicator U	دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
	direction finding aerial U	انتن جهت یابی
	rotation in a clockwise direction U	گردش به راست
	wind direction and speed U	جهتوسرعتوزشباد
	fire direction net U	شبکه مخابراتی هدایت اتش
	in a south easterly direction U	از جهت جنوب خاور
	fire direction net U	شبکه هدایت اتش
	rotation in a clockwise direction U	گردش در جهت عقربه ساعت
	automatic direction finder U	جهت یاب اتوماتیک
	ina northerly direction U	سوی شمال
	ina northerly direction U	بطرف شمال شمالا
	fire direction center U	مرکز هدایت اتش
	maximum direction finding U	جهت یابی حداکثر
	radio direction finding U	جهت یابی بی سیم
	radio direction finding U	پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
	current direction indicator U	دستگاه نشاندهنده جهت جریان
	direction finding station U	پست جهت یابی
	three dimensional direction finding U	جهت یابی فضایی
	air defense direction center U	مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
	The aircrafts was flying in a northerly direction. U	هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
	high frequency radio direction finding U	جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
	main U	خط اصلی
	in the main U	بیشتر اصلا
	with might and main U	با تمام نیرو با همه توانایی
	in the main U	اساسا
	in the main U	بطور کلی
	main U	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
	main U	مهم
	main U	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
	main U	ی تر راهنمایی میکند
	main U	بسیار مهم
	main U	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
	main U	بزرگ تمام
	main U	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
	main U	کامل شاه لوله
	main U	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
	main U	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
	main <adj.> U	اصلی
	main U	دریا
	main U	مهم تمام
	main U	کامل
	main U	عمده
	main U	نیرومند
	main U	با اهمیت
	main winding U	سیم پیچی اصلی
	main line U	نهر اصلی
	main line U	نهر مادر
	main line U	کانال اصلی
	main wire U	سیم اصلی
	main score U	نمره اصلی
	main routine U	روال اصلی
	main regulator U	تنظیم کننده محور اصلی
	main yard U	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
	main shaft U	میل چرخ
	main radio U	اطاق اصلی بی سیم ناو
	main program U	برنامه اصلی
	main stalk U	ساقهاصلی
	main voltage U	ولتاژ اصلی
	main unit U	واحد اصلی
	main topmast U	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
	main sewer U	لوله اصلی
	main sewer U	مجرای اصلی فاضلاب
	main sail U	بادبان اصلی
	main shaft U	محور اصلی
	main signal U	سیگنال اصلی
	main spring U	شاه فنر
	main stage U	طبقه اصلی
	main stage U	عرشه اصلی
	main stem U	قسمت اصلی کانال
	main stem U	راه اصلی جویبار
	main stem U	خط اصلی
	main storage U	انباره اصلی
	main storage U	حافظه اصلی
	main sector U	بخش اصلی
	main switch U	کلید اصلی
	main sequence U	رشته اصلی
	the main army U	بخش عمده ارتش
	main motor U	موتور اصلی
	rising main U	جنبشاصلی
	main drain U	زهکش اصلی
	To wonder from the main topic. U	از مطلب اصلی دور افتادن
	What is the main obstacle ? U	مانع اصلی چیست ؟
	water main U	لوله هادی اب
	main drag <idiom> U	مهمترین خیابان شهر
	main diagonal U	قطر اصلی [ریاضی]
	main color U	رنگ اصلی
	main color U	رنگ زمینه
	main stripe U	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
	main memory U	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
	main store U	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
	main memory U	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
	main store U	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
	main wheel U	چرخاصلی
	main vent U	منقذاصلی
	main clauses U	رجوع شود به clause independent
	main carriage U	حاملاصلی
	main cleanout U	تمیزکنندهاصلی
	main duct U	لولهاصلیآب
	main engines U	موتورهایاصلی
	main entrance U	ورودیاصلی
	main fan U	پروانهاصلی
	main glider U	غلتکاصلی
	main inlet U	دهانهاصلی
	main leg U	پایهاصلی
	main mirror U	آینهاصلی
	main parachute U	چتراصلی
	main clause U	رجوع شود به clause independent
	main section U	قسمتاصلی
	main stand U	تکیهگاهاصلی
	main transformer U	تغییردهندهاصلی
	main tube U	تیوپاصلی
	main deck U	پل اصلی
	main camshaft U	میل بادامک اصلی
	main cable U	کابل اصلی
	main busbar U	شمش اصلی
	main building U	ساختمان اصلی
	main body U	عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
	main body U	عمده قوا
	main beam U	شعاع اصلی
	main beam U	شاه تیر
	main distribution U	مقسم اصلی
	main battery U	باطری اصلی
	main canal U	کانال اصلی