Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
knock rating
U
میزان بهسوزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rating
U
ریتینگ
rating
U
نرخ بندی
rating
U
تقویم
rating
U
میزان عوارض
rating
U
سنجش توان
rating
U
توان نامی توان قدرت
self rating
U
تعیین میزان استعداد خود
rating
U
نحوه عملکرد مجاز
rating
U
سرزنش
rating
U
دسته بندی
rating
U
درجه رتبه
rating
U
نرخ
rating
U
رژیم اسمی
rating
U
درجه بندی
rating
U
دسته بندی کردن
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
U
ترتیب تقدم
octan rating
U
درجه اکتان
rating plate
U
صفحه مشخصات
advancement in rating
U
ارتقاء درجه
rating plate
U
پلاک مشخصات
rating plate
U
پلاک قدرت
proficiency rating
U
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
rating scale
U
مقیاس درجه بندی
rating schedule
U
مقیاس درجه بندی
service rating
U
طبقه بندی پرسنلی
performance rating
U
درجه بندی عملکرد
merit rating
U
درجه بندی شایستگی
cold rating
U
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
nominal rating
U
کار اسمی
intermittent rating
U
کار اسمی متناوب
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
engine rating
U
توان موتور
rating curve
U
منحنی بدههای اندازه گیری شده
peer rating
U
درجه بندی همسالان
credit rating
U
رتبه بندی اعتباری مشتریان
credit rating
U
میزان اعتبار
credit rating
U
درجه بندی اعتبار
continuous rating
U
کار پیوسته اسمی
motor rating
U
توان نامی موتور
vendor rating
U
طبقه بندی فروشندگان
vendor rating
U
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
wattage rating
U
حد واتی
wet rating
U
توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
cetane rating
U
اشل عددی برای سنجش میزان بهسوزی سوختهای موتورهای دیزل
suppliers rating
U
درجه بندی نمودن فروشنده ها
service rating
U
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
graphic rating scale
U
مقیاس درجه بندی نگارهای
forced distribution rating
U
درجه بندی با توزیع معین
short time rating
U
کار کردن با وقفه
voltage rating of a condenser
U
ولتاژ اسمی خازن
maximum load rating
U
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum current rating
U
جریان نامی حداکثر
knock off
U
ختم کردن کار
knock off
U
کشتن
knock off
U
مردن
knock out
U
از بین بردن
knock off
U
دست از کارکشیدن از کار انداختن
knock together
U
بهم چسباندن
knock together
U
بهم زدن
knock together
U
بهم خوردن
knock out
U
از کار انداختن
knock out
U
خالی کردن
knock out
U
شکست دادن
knock out
U
ناکار کردن
knock out
U
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
knock off
U
از پاانداختن
knock off
U
ازکار دست کشیدن
to knock out
U
پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
to knock under
U
تسلیم شدن
to knock under
U
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
to knock up
U
خسته شدن
to knock up
U
فرسوده شدن ازپادرامدن
to knock up
U
مانده شدن
I usually knock off at 6.
U
غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
To knock someone down.
U
کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
to knock together
U
سرهم بندی کردن
to knock off
U
دست ازکارکشیدن
knock out
<idiom>
U
غش کردن
to knock about
U
ول گشتن
to knock about
پرسه زدن در به در بودن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to knock down
U
بزمین زدن
to knock down
U
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to knock down
U
پرچ کردن
knock it off
<idiom>
U
دست کشیدن
knock off
<idiom>
U
به قتل رساندن کسی
knock on
U
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock up
U
از کار انداختن
knock up
U
بپایان رساندن
knock up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock-up
U
سردستی اماده کردن
knock-up
U
بهم زدن
knock-up
U
برخورد کردن
knock-up
U
تحریک کردن
knock-up
U
از کار انداختن
knock-up
U
بپایان رساندن
knock-up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock up
U
تحریک کردن
knock up
U
برخورد کردن
knock up
U
بهم زدن
knock-on
U
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock
U
کوبیدن
knock
U
زدن
knock
U
درزدن
knock
U
بد گویی کردن از
knock
U
بهم خوردن
knock
U
مشت ضربت
knock
U
صدای تغ تغ
knock
U
عیبجویی
knock
U
ضربه زدن
knock up
U
سردستی اماده کردن
knock about
U
سرو صدا ایجاد کردن
knock about
U
پرسه زدن
knock off
U
دست کشیدن از
knock in
U
فرو کردن
knock against
U
خوردن به
knock against
U
زدن به
knock down
U
باضربت بزمین کوبیدن
knock down
U
مجزا کردن
knock down
U
گیج کردن
knock down
U
مجزا
knock down
U
زدن با تانک یا توپ هواپیما از کار انداختن
knock about
U
نامرتب زندگی کردن
to have a knock back
U
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
knock kneed
U
شل
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
U
کسی را کاملا غافلگیر کردن
knock kneed
U
دارای حرکت کج ومعوج
knock kneed
U
دارای زانوی کج
knock on the head
U
خنثی کردن
knock on the head
U
باطل کردن
knock on the head
U
نقش بر اب کردن
knock one on the head
U
مشت بر کله کسی زدن
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
U
کسی را شگفتگیر کردن
knock kneed
U
فالج
to knock head
U
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
knock kneed
U
خشن
to knock something open
U
با ضربه چیزی را باز کردن
at a knock-down price
U
به قیمت مفت
Knock off your fighting right now!
U
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
knock on wood
<idiom>
U
بزنم به تخته
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
to knock back
U
عقب نشستن
knock off one's feet
<idiom>
U
متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
knock one's block off
<idiom>
U
خیلی سخت به کسی صدمه زدن
knock knee
U
کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
to knock head
U
پیشانی برخاک نهادن
there is a knock at the door
U
می اید
there is a knock at the door
U
صدای در
there is a knock at the door
U
درمیزنند
knock-ups
U
سردستی اماده کردن
knock-ups
U
بهم زدن
knock-ups
U
تحریک کردن
knock-ups
U
از کار انداختن
knock-ups
U
بپایان رساندن
knock-ups
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock knees
U
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
knock knees
U
زانوی کج زانوی پیچ خورده
anti knock
U
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
defeat by knock out
U
شکست با ناک اوت
to knock a person off his p
U
کسیرابرزمین زدن یانابودکردن
knock about clothes
U
جامه کار
knock-ups
U
برخورد کردن
to knock the bottom out of
U
رد کردن
to knock the bottom out of
U
بی اثرکردن
to knock the bottom out of
U
خنثی کردن
to knock the bottom out of
U
باطل کردن
knock out tournament
U
تورنمنت حذفی شطرنج
to knock head
U
سجود
knock reducer
U
ضد کوبش
knock at the door
U
در کوفتن
knock at the door
U
در زدن
knock about clothes
U
لباس کار
To knock (beat) someone on the head .
U
تو سر کسی زدن
knock one's head against the wall
<idiom>
U
کاربی نتیجه
anti knock property
U
خاصیت ضدضربه
anti knock property
U
درجه اکتان
knock the living daylights out of someone
<idiom>
U
باعث غش کردن کسی شدن
to knock a person's head off
U
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com