English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
home country U کشور اصلی
home country U محل تولید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home . U هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
up country U نواحی داخل کشور
one country or another U این یا یک کشور دیگری
US (country) U کشورآمریکاStates Unilted
in the country U درییلاق
old country U وطن اصلی مهاجرین امریکایی
country U کشور
country U دیار
country U بیرون شهر دهات
country U ییلاق
country U مملکت
the country is ours U کشور مال ما است
up country U ییلاقی
in the country U در حومه شهر
in this country <adv.> U در اینجا
in this country <adv.> U در این کشور
country file U فایلی در سیستم که پارامترها
bordering country U کشور همسایه
self supporting country U کشور خود کفا
host country U کشور میزبان
bordering country U ملت همسایه
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
country court U دادگاه بخش
broken country U زمین دوعارضه
broken country U زمین مضرس
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country life U زندگی روشنایی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
tropical country U گرمسیر
donner country U کشوربخشنده
donner country U کشور کمک کننده
donee country U کشور کمک گیرنده
country town U شهرستان
cross country U میان بر
cross country U خارج از جاده
cross country U درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
country teams U تیمهای اعزامی به کشورها
country side U بیرون شهر حومه شهر
country party U حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country of origin U کشور مبداء
country man U هم میهن
country-and-western U رجوع شود به music country
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
country house U خانهروستایی
Turkey (country) U ترکیه
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
self supporting country U کشور متکی به خود
rough country U سرزمین ناهموار
rough country U تپه ماهور
rolling country U زمین پوشیده
the youth of the country U جوانان کشور
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
country seats U خانهی اربابی
country seats U خانهی بزرگ روستایی
country seat U خانهی اربابی
country seat U خانهی بزرگ روستایی
traitor to one's country U وطن فروش
forwarding country U کشور فرستنده
traitor to one's country U خائن به کشور
country dancing U نوعیرقص
p was restored in the country U ارامش درکشوربرقرارشد
p was restored in the country U کشورامن شد
airspace [over a country] U فضای هوایی [در کشوری]
native country U میهن
cross-country U دو صحرانوردی
natire country U میهن
mother country U میهن
mother country U کشور اصلی
native country U وطن
open country U زمین باز
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
country club U باشگاه خارج از شهر
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
To smuggle in to ( out of ) a country . U جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
country clubs U باشگاه خارج از شهر
north country U انگلستان شمالی
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
to mandate a territory to a country U منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
neighbouring country [British E] U کشور همسایه
west country whipping U بست غربی
To drag a country into war . U کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
small country town U شهرستان کوچک
cross-country ski U اسکیرویچمن
cross-country skier U اسکیبازرویچمن
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
fenow country men U هم میهن
neighbouring country [British E] U ملت همسایه
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
this country breeds poets U این کشورشاعر می پرورد
The route runs across this country. U خط مسیر از این کشور می گذرد.
cross country mill U نورد چلیپایی
cross country mobility U قابلیت حرکت چلیپایی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
The country has recalled its ambassador from Indonesia. U این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس سهام
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس اوراق بهادار
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
home U اولین رکورد داده در فایل
home U کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
On my way home. . . U سرراهم بمنزل ...
On my way home. . . U اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home U محل زندگی کسی
home U نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home U که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home U منزلگاه
home U خانه
home U روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home help U کمکحالبیمار
home U میهن
home U میهن وطن
home U بطرف خانه
home U خانه دادن
home U شهر بخانه برگشتن
home U اقامت گاه
home U مرزوبوم
home U جا به داخل لوله راندن
home U بازی
home U ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home U وطن اسایشگاه
third home U بازیگر مهاجم
home U وطن
home U زمین خودی
home U منزل
may i see you home? U برسانم
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
home like U خانگی
come home U کشیده شدن لنگر به طرف ناو
at home <idiom> U درخانه
home U زادبوم
home U وطن
nobody home <idiom> U فکرش جای دیگر است
home U میهن
It came home to me. U به نظرم رسید.
home like U وطنی
Is there anybody at home ? Anybody home ? U کسی منزل هست ؟
home like U راحت
home U سرزمین پدر و مادر
at home U پذیرایی در ساعت معین
It came home to me. U به فکرم رسید.
WI'll you take me home? U مرا به منزل می رسانید ؟
take-home pay U مزد پس از کسر مالیات و غیره
home towns U شهر موطن
children's home U محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home straight U خطمستقیموسطبازی
home plate U صفحهبازی
home towns U زادگاه
home towns U خاستگاه
home towns U زادشهر
take-home pay U خالص دریافتی
home-grown U خانگی
home-grown U محصول خانه
take-home pay U حقوق خالص
to start for home U رهسپار به [راه] خانه شدن
take-home pay U مزد خالص
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
What is your home address? U نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
She lost her way home . U راه خانه اش را گه کرد
He came straight home. U صاف آمد خانه
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Home appliances U وسایل خانگی
home-made <adj.> U در خانه ساخته [تهیه] شده
home-made <adj.> U خانگی
Try to be home before dark. U سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
Home appliances U لوازم خانگی
home address U آدرس منزل
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
Theres no place like home . <proverb> U هیچ جا مثل خانه نمى شود .
home ground U آشنا بهمحیط
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
Home Secretary U مسئولدفتر
home time U زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth U حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home U خانهاشرافی
home town U زادشهر
home run U گل زدن
home market U بازار داخل کشور
home market U بازار داخلی
home made U ساخت بومی
home made U ساخت داخلی
home key U کلید Home
home hole U اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency U پول داخلی
home consumption U مصرف داخلی
home consumption U مصرف خانگی
home building U ساختمان مسکونی
home born U خانه زاد
home born U طبیعی
home page U باز کردن صفحهای از وب سایت
home port U پایگاه اصلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com