English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pays U حقوق ماهیانه اجرت
pays U پرداختی
pays U دستمزد
pays U وابسته به پرداخت
pays U پول دادن پرداخت
pays U تلافی کردن
pays U انجام دادن
pays U بجااوردن
pays U پول
pays U مزد
pays U پرداخت کردن
pays U پرداخت
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays U کار سازی داشتن
pays U دادن
pays U پرداختن
pays U حقوق
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
death pays all scores U مرگ همه حسابهاراتصفیه میکند
Money for jam . Money for old rope . U پول یا مفتی
Protection money. Racket money. U باج سبیل
He who pays the piper calls the tune . U بی مایه فطیر است
A man who pays promplty shares in others . <proverb> U آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
money begets money <idiom> U پول پول می آورد
money U مسکوک ثروت
money U پول
take in (money) <idiom> U رسیدن
near money U شبه پول
near with one's money U خسیس
his money is more than can U پولیش بیش
f. money U پول فراوان
value for money U قدرت خرید پول
value for money U ارزش پول
value of money U ارزش پول
we are want of money U ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
even money U مبلغ مساوی در شرط بندی
He is in the money. U پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
he is f. of money U پول فراوان دارد
money U سکه
money on d. U وجه امانعی
be in the money <idiom> U در پول غلت خوردن
money on d. U پول سپرده
money U جایزه نقدی
be in the money <idiom> U پول پارو کردن
money اسکناس
money of account U پول محاسباتی
ready money U پول موجود
ready money U پول فراهم شده
requistion for money U درخواست
money matters U امور پولی
money multiplier U ضریب بهم فزاینده پول
ready money U پول نقد
raise money U جمع اوری کردن پول
money off offer U فروش با تخفیف
raise money U فراهم کردن پول
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
purchase money U قیمت جنس
money on deposit U وجه امانی
purchase money U در CL ثمن
money making U پول بهم زنی
requistion for money U پول
smart money U مطلع
money lender U پول به بهره گذار
smart money U خسارت
smart money U پاداش زیان
money list U لیست حقوق
money list U لیست پرداخت حقوق
short of money U کم پول
scant of money U بی پول
scant of money U کم پول
salvage money U جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money U نقش پول
retention money U پول گرویی
money maker U پول گرد کردن
money making U پول گرد کن
quantity of money U مقدار پول
money making U پول بهم زدن پول جمع کنی
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
soft money U پول ضعیف
promotion money U دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
odd money U یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money U یک دنیا پول
money spinner U کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
neutrality of money U بدون تاثیربودن پول
neutrality of money U خنثی بودن پول
quasi money U شبه پول
money stock U حجم پول در گردش
money stock U عرضه پول
mortgage money U پول قرضی
mortgage money U پول رهنی
money worth U چیزی که بپول بیزرد
money worth U پول بها
money worth U بهای پول
money supply U عرضه پول
money worth U برابر پول
onother's money U پول دیگری
money pot U دخل
onother's money U پول شخصی دیگر
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money U حق النسبی
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
possession money U حق الاجرا
penury of money U قحط پول
penury of money U کمیابی پول
passage money U معاش کردن
passage money U تاکردن
money on deposit U پول سپرده
passage money U راه
passage money U غذا
passage money U خوراک
passage money U کرایه مسافر
passage money U کرایه
money pot U غلک
money wage U مزد پولی
to be rolling in money <idiom> U تو پول غلت زدن [اصطلاح]
My money request to him U طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> U گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money U پس انداز کردن
save money U به دقت خرج کردن
time is money <idiom> U وقت طلاست
I am running out of money . U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money U تبدیل پول و ارز
We divided the money among ourselves . U پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> U به هر شکلی
rake in the money <idiom> U ایجاد تعجب
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> U مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> U وقت طلاست .
have money to burn <idiom> U پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> U بی پروا خرج کردن
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. U پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> U من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
borrowed money U پول قرض گرفته شده
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> U بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> U پول باد آورده
money for jam <idiom> U پول بی دردسر
do not coin money <idiom> U پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> U پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> U پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
to stake money on something U سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money U خر پول بودن
to take eggs for money U خر مهره
to take eggs for money U را با دربرابر
to take eggs for money U کردن
token money U پول فرعی
trust money U پول امانی
veil of money U حجاب پول
to have a run for one's money U از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money U پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money U پول سالم
supply of money U عرضه پول
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money U کنترل پولی
tight money U سیاست پولی انقباضی
time money U وام مدت دار
to change money U خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money U درقمارپول ازدست دادن
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money U سرعت پول
He is saving his money. U پولهایش راجمع می کند
pocket money . U پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. U پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. U پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . U پول شمردن
To be wallowing in money . U غرق درپول بودن
To touch someone for money. U کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. U دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
volume of money U حجم پول
wildcat money U پول بدون پشتوانه
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money U مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money U پولبلیطورودیه
To raise money. U پول فراهم کردن
To be a money grubber. U پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. U با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
sound money U پول قوی
money lender U پول وام ده
cheap money U پول ارزان
deficient in money U کم پول
demand for money U تقاضا برای پول
money demand U تقاضا برای پول
despatch money U جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money U پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money U جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money U پاداش سرعت کار
door money U پول دم در
door money U دری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com