English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hard luck U بخت بد
hard luck U بدبختی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hard-luck story U نالهوزاریکردنبهقصدکمکگرفتن
Other Matches
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck U بد آوردن
to push your luck [British English] to press your luck [American English] U زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
luck U خوشبختی
luck out <idiom> U خوش شانسی آوردن
luck U شانس
in luck <idiom> U خوش شانسی آوردن
come and take p luck with us U بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
as luck would have it U خوشبختانه یا بدبختانه
luck U بخت
luck U اقبال
I wish you the best of luck. U بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to try one's luck U بخت ازمایی کردن
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
what luck U در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
we are down on our luck U بخت بما پشت کرده است
good luck U خوش بختی
To press ones luck . U لگد به بخت خود زدن
good luck to you U خدا به همراه
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
bad luck U بدبختی
he had the luck to escape U بختش یاری کرد که گریخت
bad luck U بخت بد
pot luck U هرچه دردیگ پیدا شود
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
Don't push your luck! U [این وضعیت را] ریسک نکن!
it is indicative of bad luck U نشانه بدبختی است
to bring good luck U شگون داشتن
press (push) one's luck <idiom> U به شانس بستگی داد
to bring good luck U خوش قدم بودن
to bring good luck U خوش یمن بودن
Death is good luck for the unlucky . <proverb> U براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
It brought me good luck . he was I'll – omened, U بد قدم بود
Lets go to my house for pot luck . U برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
it is hard to say U به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard up <idiom> U کمبود پول
hard by U نزدیک
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
hard by U درنزدیکی
i hard him out U سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard to please U نازک نارنجی سخت راضی شو
hard right U اعضایتندرویحزبسیاسی
hard to please U مشکل پسند
I am hard at it . U سخت مشغولم
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
hard U مدل کامپیوتر با دیسک سخت
it is not very hard U چندان سخت نیست
it is hard to say U نمیتوان گفت
hard U یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard U بشدت
hard up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard U بسرعت
hard U مستقیما درمسیر موردنظر
hard U تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard U متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard U خطای موقت در سیستم
hard U خطا
hard U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard U سخت در مقابل نرم
hard U دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard of d. U دیرهضم
hard of d. U ناگوارا
hard U سخت
hard U سفت
hard U دشوار
hard U کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard-up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard U مشکل شدید
hard U قوی
hard U سخت گیر نامطبوع
hard U زمخت
hard U خسیس درمضیقه
hard wing U بال صلب
hard wood U چوب جنگلی
hard wheat U گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water U اب سنگین
hard ware U فروف فلزی
hold hard U صبر کنید
hard wood U چوب سفت
hard wood U چوب بادوام
hard wood U چوب سخت
hard working U پرکار
hard working U زحمت کش
hard x ray U پرتو ایکس سخت
hold hard U عجله نکنید
hard water U اب سخت
hard ware U فلز الات
hard shell U کاسه دار
hard starboard U ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard starboard U سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard solder U لحیم سخت
hard shell U سخت
hard shell U متعصب
hard soil U زمین سفت
hard stand U بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard stand U بارانداز هوایی
hard space U فاصله واصل
hard soil U خاک سفت
hard soil U رویه محکم
hard solder U لحیم برنجی
hard shell U سخت پوست
hard set U سفت شده
hard stock U اجر سخت
hard vacuum U خلاء سخت
hard tube U لامپ سخت
hard surface U رافرش کردن
hard times U هنگام تنگدستی
hard sectoring U می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard times U روزگارسخت
hard surface U سخت کردن سطحی
hard surface U اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard set U سخت شده
hard set U منقبض شده
hard set U ثابت شده
hard surface U سطح چیزی
hard superconductor U ابر رسانای سخت
hard solder U جوش سخت
hard roe U اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard pressed <idiom> U بارمسئولیت ووفیفه
hard-nosed <idiom> U سرسخت بودن
hard feelings <idiom> U عصب وخشم
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. U لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by . U این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
He is hard of hearing. U گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock. U مثل سنگ سفت است
It was raining hard. U باران سختی می با رید
I had a very hard time ot it. U دراینکار پوستم کنده شد
rock-hard U بینهایتسخت
hard-won U رسیدنبههدفی
hard sell <idiom> U باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
hard shouder U شانه راست
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
hard roe U أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard-bitten <adj.> U سرد و گرم چشیده
hard pressed <adj.> U دست تنگ
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard spun U [نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
hard drive U دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard drink U مشروب قوی و پر الکل
hard time U روزگار سخت
hard-wearing U قویوبادوام
hard-hit U درگیرمشکلی
hard line U افراط آمیز
hard line U سختگیرانه
hard line U سرسختانه
hard line U یکدنده
hard line U انعطافناپذیر
hard line U خمشناپذیر
hard line U سخت
to run any one hard U کسیرا سخت دنبال کردن
to die hard U دیرجان کندن
to die hard U سخت مردن
to bear hard U زوراوردن
to bear hard U جفاکردن
hard-hitting U پرتکاپو
hard-hitting U سختکوش
hard-hitting U پر جوش و خروش
hard-drinking U معتادبهالکل
hard porn U هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard left U اعضایتندرویحزبسیاسی
hard drink U نوشیدنیباالکلزیاد
hard hat U کلاهایمنی
hard-nosed U پشت همانداز
hard-nosed U ارغه
hard-nosed U زرنگ و واقعبین
hard-nosed U لجباز
hard-nosed U خودرای
hard-nosed U یک دنده
hard-nosed U سرسخت
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
hard chine U خن زاویهای
hard base U باز سختbaseball
hard base U سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base U سکوی پرتاب مستحکم
hard ball U baseball =
hard baked U سفت پخته شده
hard baked U سفت پز
hard bake U بادام سوخته
hard advertising U تبلیغات تهاجمی
hard acid U اسید سخت
hard port U ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
hard port U فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
hammer hard U سخت
hammer hard U چکشی
hammer hard U چکش خورده
half hard U نیم سخت
elder hard U سر بلیط
die hard U پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
hard beach U ساحل مستحکم
hard beach U قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard bested U درفشار
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com