Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
half cloverload junction
U
چهارراه نیمه شبدری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
junction
U
پیوندگاه
[جای انشعاب چهارراه ]
junction
U
تقاطع
junction
U
محل الحاق چهارراه
junction
U
نقطه الحاق
junction
U
اتصال
junction
U
دگراهی
junction
U
اتصال برخوردگاه
junction
U
نقطه اتصال
junction
U
چهارراه
junction
U
پیوندگاه برخوردگاه
junction
U
چهارسو
junction
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
U
پیوندگاه
junction
U
جعبه کوچکی که تعداد سیم بهم وصل شده اند
T junction
U
اتصال با زاویه درست با سیگنال اصلی یا کابل حمل توان
y junction
U
دوشاخه
junction well
U
چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
junction
U
اتصال بین سیم ها و کابل ها
p n junction
U
پیوندگاه "پی ان "
junction
U
انشعاب
scissor junction
U
تقاطع مورب
junction cable
U
کابل اتصال
trumpet junction
U
چهارراه شیپوری
junction point
U
نقطه الحاق
junction selector
U
مرکز تلفن خودکار سلکتوری
flyover junction
U
تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
idle junction
U
اتصال ازاد
box junction
U
جادهعلامتگذاریشده
junction boxes
U
جعبه ترمینال
junction boxes
U
جعبه تقسیم
junction boxes
U
جعبه اتصال
junction box
U
جعبه ترمینال
double junction
U
اتصال مضاعف
flyover junction
U
چهارسوی دو راه ناهمتراز
scissor junction
U
چهارراه کج همبر اریب
road junction
U
چهارراه
road junction
U
تقاطع جاده
road junction
U
تقاطع راه
road junction
U
سه راه
staggered junction
U
همبرنیزهای
reference junction
U
اتصالی در سیستم ترموکوپل که دمای اتصال دیگر نسبت به ان سنجیده میشود
railroad junction
U
دوراهی راه اهن
measuring junction
U
محل سنجش
junction potential
U
پتانسیل اتصال
multiway junction
U
همبر چندشاخه
multiway junction
U
تقاطع چند راه
staggered junction
U
چهارراه سر نیزهای چهارراه نیزهای
multilevel junction
U
چهارراه چند طبقه
measuring junction
U
نقطه سنجش
junction box
U
جعبه تقسیم
junction box
U
جعبه اتصال
main junction box
U
جعبهمستقیم
positive/negative junction
U
نقطهاتصالمثبت
positive/negative junction
U
منفی
partial two level forked junction
U
گذرگاه زیر و رو
partial two level forked junction
U
گذرگاه زیر و زبر
tow level forked junction
U
دو شاخه دو ترازه
tow level forked junction
U
دو شاخه ناهمکف
maximum junction to case thermal impedan
U
مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
half and half
U
نوعی ابجو انگلیسی
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half a d.
U
شش تا
half
U
یکی از دو بخش معادل
half a d.
U
نیم دو جین
half
U
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
half
U
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half
U
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half
U
ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half and half
U
بالمناصفه
second half
U
نیمه دوم
half
U
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half
U
کارتن با طول نصفه
half and half
U
نصفانصف
half way
U
نیمه راه
half
U
نیم
half
U
نصفه
half
U
سو
outside half
U
هافبک کناری
half
U
طرف
half
U
شریک ناقص
half
U
نیمی
half
U
بطور ناقص
half
U
نیمه نخست
half
U
نصف
one half of
U
نیمی از
one half of
U
یک نصف
one is half of two
U
یکی نیمی است از دو
one's better half
U
زن بطور کنایه
ones better half
U
زن
half way
U
واقع در نیمه راه
half in half out
U
دو پشتک به عقب با نیم وارو
to go off half
U
بی گدارباب زدن
to go off half
U
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
first half
U
نیمه نخست
i thank you be half of
U
از طرف ... تشکر می کنم
right half
U
نیمهراست
half timer
U
شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
half time
U
نیمه بازی
half pay
U
حق مستمری
half pay
U
حق انتظار خدمت
half pint
U
کوچولو
half reaction
U
نیم واکنش
half relief
U
نیم برجسته
half time
U
نیم وقت
half round
U
نیم گرد
half round
U
نیم دایره
half tone
U
نیم پرده
half penny
U
سکه نیم پنی
half seas over
U
مست خراب
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half pint
U
کوچک
half pint
U
کوتاه تر از مقدارمتوسط
half view
U
نیم نما
half truth
U
حقیقت ناقص
half truth
U
سخن نیم راست
half tracked
U
نیمه شنی
half track
U
خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
half track
U
هاف تراک
half tone
U
سایه روشن زدن
half tone
U
سایه روشن
half tone
U
رنگ متوسط سایه رنگ
half round
U
گج بری نیم گرد
half time
U
نصف وقت
half timber
U
ساخته شده از الوار کوتاه
half sole
U
نیم تخت
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half sister
U
خواهر ناتنی
half sole
U
نیم تخت انداختن
half sole
U
نیم تخت زدن
half pace
U
شاه نشین
half of my time
U
نیمی ازوقت من
half sovereign
U
سکه زر ده شیلینکی انگلیس
half staff
U
نیم افراشته
half step
U
نیم گام
half nephew
U
پسرنابرادری
half slip
U
زیر پیراهنی
half slip
U
ژوپن
half seas over
U
پاتیل
half section
U
نیم برش
half timber
U
الوار کوتاه
half tide
U
حالت وسط جزر ومد
half section
U
نیم مقطع
half pay
U
حقوق ناتمام
half shadow
U
نیم سایه
half sidestep
U
روش صعود با اسکی گام به گام
half pace
U
سکو
half nephew
U
پسرناخواهری
half pace
U
تخت گاه
half step
U
نیم قدم
half-timbering
U
ساختمان نیمه چوبی
half-baked
<idiom>
U
احمق
go off half-cocked
<idiom>
U
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
He is only half a man .
U
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
half-term
U
تعطیلیبینترم
half-price
U
نیمبها
half-day
U
کارنیمروز
half board
U
هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
left half
U
نیمهچپ
half-slip
U
زیرداخلی
half-side
U
نصفیکطرف
half indexing
U
فهرستسازینیمه
half the battle
<idiom>
U
قسمت بزرگیاز کار
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
six of one and half-a-dozen of the other
<idiom>
U
دوقلو بودن
half-pace
U
شاه نشین نیم گرد
half-moon
U
سنگر نیم هلالی
half-figure
U
پیکره انتهایی
half-column
U
نیمه ستون
half-bat
U
آجر نیمه
Give me half
[some of it]
of it!
U
نصف آن
[یکخورده از آن]
را به من بده!
half price
U
نصف قیمت
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board
U
برای نیم پانسیون
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
half handle
U
نیمدسته
half barb
U
پیکاننصفه
it is not half bad
U
هیچ بد نیست
it is half cooked
U
نیم پخته است
i had half a mind to go
U
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
he is half your weight
U
وزن او نصف وزن شما است
he did half swear
U
سخت سوگندیادکردن
half yearly
U
نیم ساله
half yearly
U
شش ماهه
half word
U
نیم کلمه
half worcester
U
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
half width
U
نیم پهنا
half way houses
U
خانههای امادگی
it is not half bad
U
انجا بداست
lap half
U
پیوند نیم نیم
meet half way
U
مدارا کردن
fly half
U
نیمهپرتابمرتفعتوپ
centre half
U
نیمهمیانی
half-timbered
U
نیمه چوبی
to see with half an eye
U
ازگوشه چشم دیدن
to meet half way
U
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
standoff half
U
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
half-glasses
عینک یک چشمی
right half back
U
نگهبان راست
one and half pass
U
یک و نیم گذری
of half blood
U
ناتنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com