Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
great grand father
U
جد اعلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grand father
U
پدر بزرگ
grand father
U
جد
my and his father
U
پدر هر دوی ما
father
U
پدری کردن
father
U
موجد بوجود اوردن
father
U
پدر
father
U
والد
How old is his father .
U
پدرش چه سنی است؟
your and my father
U
پدر شما و من
father off
U
دورتر
at your father's
U
در خانه پدر شما
my and his father
U
پدر مشترک من و او
Your father is right (in the right)
U
حق با پدرت است
you are the p of your father
U
شما کاملا` به پدر خود شبیه هستید
father
U
موسس
grand
U
هزار دلار
grand
U
والا
grand
U
مشهور
grand
U
معروف
grand
U
باوقار
grand
U
جدی
grand
U
بزرگ مهم
grand
U
مجلل
grand
U
بسیار عالی باشکوه
founding father
U
پیافکن
putative father
U
پدر غیر قانونی
foster father
U
پدرخوانده
foster father
U
شوهردایه
father surrogate
U
جانشین پدر
putative father
U
پدر غیرشرعی کسی که بر حسب شیاع محلی پدر یک طفل نامشروع است
father in law
U
پدر زن
father in law
U
پدر شوهر
father file
U
فایل اصلی
father file
U
پرونده بنیادی پرونده اصلی
father file
U
فایل پدر
father file
U
پشتیبان گونه قدیمی فایل
does your father live
U
ایا پدر شما زنده است
step father
U
ناپدری
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
on the father's side
U
از سمت بدر
founding father
U
موسس
founding father
U
بنیانگذار
founding father
U
بنیادگذار
Father's Day
U
روز پدر
your late father
U
مرحوم پدرتان
he succeeded his father
U
جانشین پدرش شد
founding father
U
پدر ملت
Father Christmas
U
بابانوئل
he takes a his father
U
به پدرش می رود
I had a letter from my father .
U
از پدرم کاغذ داشتم
like father, like son
<idiom>
U
درست شبیه پدر
Do you want an inheritance from your father?THen a.
<proverb>
U
میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
he takes a his father
U
به پدرش ماننداست
like father like son
U
پسر کو ندارد نشان از پدر توبیگانه خوان و مخوانش پسر
god the father
U
خدای پدر
father figures
U
پدر- نماد
Holy Father
U
پدر مقدس
father-in-law
U
پدر زن
father-in-law
U
پدر شوهر
father fixation
U
تثبیت پدری
father figure
U
پدر- نماد
father imago
U
پدر- نماد
grand son
U
پسر پسر
grand parent
U
جد و جده
grand opera
U
اپرای عمیق
grand opera
U
اپرای سنگین
grand niece
U
نوه برادر یا خواهر
grand nephew
U
نوه برادر یا خواهر
grand mother
U
جده
grand larceny
U
سرقت کبیره
grand larceny
U
سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
grand mal
U
صرع همراه با تشنج وغش
grand mother
U
مادر بزرگ
grand mal
U
صرع بزرگ
grand mal
U
حمله بزرگ صرع
grand son
U
پسر دختر
grand jury
U
هیات منصفه عالی
grand jury
U
هیئت منصفه عالی
on a grand scale
<adv.>
U
به مقدار زیاد
on a grand scale
<adv.>
U
در مقیاس بزرگ
grand juries
U
هیات منصفه عالی
grand juries
U
هیئت منصفه عالی
grand tours
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand vizier
U
نخست وزیر
grand vizier
U
صدراعظم
grand uncle
U
عموی مادر
grand uncle
U
عموی پدر
grand uncle
U
دایی مادر
grand uncle
U
دایی پدر
grand larceny
U
سرقت عظیم
grand inquisitor
U
رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
grand duke
U
دوک بزرگ
grand piano
U
پیانوی بزرگ و افقی
grand slam
U
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams
U
بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand duchess
U
دوشس بزرگ
grand slams
U
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams
U
شلم
grand pianos
U
پیانوی بزرگ و افقی
grand slams
U
توفیق عظیم
grand slams
U
موفقیت کامل
grand slam
U
موفقیت کامل
grand slam
U
بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
Grand Prix
U
یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
grand slam
U
شلم
Grand Prix
U
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
grand aunt
U
خاله پدری
grand aunt
U
خاله مادری عمه پدری
grand duchy
U
قلمرودوشس
grand duchy
U
قلمرو دوک
grand duchy
U
دوک نشین
grand larceny
U
سرقت اموال پرقیمت
grand duchess
U
زوجه یا بیوه دوک
grand division
U
مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand slam
U
توفیق عظیم
grand division
U
تقسیمات بزرگ طبله
grand daughter
U
دختر دختر
grand dame
U
زن با نفوذ
grand dame
U
بانو
grand conanical
U
بندادی بزرگ
grand child
U
نوه
grand aunt
U
عمه مادری
labour is often the father of pleasure
<proverb>
U
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
Leave world with your father that. . .
U
به پدرتان بسپارید که ...
Did you deliver my letter to your father ?
U
نامه مرا تحویل پدرت دادی ؟
He's a carbon copy of his father.
U
کپی پدرش است.
He's the spitting image of his father.
U
درست مثل پدرش است.
grand touring car
U
نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
She married a man old eonugh to be her father.
U
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
U
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
putative father of an illegitimate child
U
پدر مفروض فرزندی نامشروع
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
U
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
The suspected offender
[perpetrator]
is a previously respectable father.
U
پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
i had a great wish to see him
U
بسیارمیل
the great
U
بزرگان
i had a great wish to see him
U
داشتم که اورا به بینم
he is a great help
U
او کمک بزرگی است
great
U
بزرگ
great
U
عظیم
great
<adj.>
U
خیلی خوب
great
<adj.>
U
محشر
great
<adj.>
U
عالی
great
U
طولانی
great
U
تومند
great-
U
عظیم
great-
U
متعدد ماهر
great
U
بصیر
great-
U
بزرگ
great-
U
بصیر
great-
U
تومند
great-
U
زیاد
great
U
کبیر
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
great-
U
مهم هنگفت
great
U
متعدد ماهر
great
U
مهم هنگفت
great
U
زیاد
great-
U
طولانی
great-
U
کبیر
great-
U
ابستن
great
U
ابستن
the great vassals
U
تیولداران بزرگ
to my great surprise
U
برخلاف انتظار من
the great lakes
U
دریاچههای پنجگانه
the great inquest
U
روزقیامت
the great inquest
U
رستاخیز
the great inquest
U
روز داوری
the great exhibition
U
نخستین نمایش بزرگ کالاکه درسال 1851 درلندن داده شد
the great vassals
U
اقطاعداران عمده
to be in great request
U
مورد احتیاج زیاد بودن
to be in great request
U
زیادمورد احتیاج بودن
Great Britain
U
کشور انگلیس
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
To go to great expenses .
U
خرج زیادی را متحمل شدن
in great detail
U
با جزئیات مفصل
great scallop
U
صدفدوکپهایبزرگ
great adductor
U
ماهیچهبزرگکشاله
Great Britain
U
جزیرهی بریتانیای کبیر
at a great age
U
در سن بالا یی
to go to
[great]
expense
<idiom>
U
خود را به خرج
[زیاد]
انداختن
[اصطلاح روزمره]
no great shakes
<idiom>
U
حدوسط ،مهم نبودن
the great bear
U
دب اکبر
great divide
U
مرگ
great persons
U
مردمان بزرگ
great persons
U
اشخاص بزرگ
great persons
U
بزرگانgrandniece
great power
U
قدرت بزرگ جهانی
great power
U
کشور با قدرت
great circle
U
دایره عظیمه سماوی
great circle
U
بزرگترین دایره محیط یک کره
great primer
U
حروف 81 پونط
great niece
U
grandniece=grandnephew
great dane
U
نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
great divide
U
دو راهی مرگ و زندگی
great grandfather
U
فرجد
great gross
U
قراص بزرگ
great hearted
U
قویدل
great hearted
U
باجرات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com