English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
full-suspension bike U دوچرخه کاملا معلق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
full-suspension <adj.> U کاملا معلق
to bike U دوچرخه سواری کردن [اصطلاح روزمره]
bike U کندوی زنبو عسل
bike U مخفف bicycle دوچرخه
bike U دوچرخه
bike U موتورسیکلت
bike U انبوه جمعیت
She wobbled on her bike. U او [زن] روی دوچرخه خود می لرزید.
I'm saving up for a new bike. U من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
push bike U دوچرخه پایی
push bike U در برابردوچرخه موتوری
trail bike U موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
drag bike U موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
He fell off his bike and bruised his knee. U او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
suspension U اویز
suspension U اویزش
suspension U تعلیق
suspension U اونگان اندروایی
suspension U اندروا
suspension U اویزان اویزانی
suspension U بی تکلیفی
suspension U ایست تعلیق
suspension U اتصال
suspension U اویزان کردن
suspension U اب اویز
suspension U اخراج موقت
suspension U دروایی
suspension U تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension U معلق کردن
to be in suspension U در حالت تعلیق بودن
suspension U تعطیل
suspension U وقفه
suspension U توقف
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] U دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
suspension bogie U فنربندیبوجی
suspension bridge U پل معلق
suspension lines U خطوطآویزان
cardanic suspension U تعلیق کاردان
catenary suspension U اویز انداری زنجیرهای
catenary suspension U اویزش سیم رانش
suspension band U نواراتصال
suspension arm U اهرم نشانگر
colloidal suspension U تعلیق کلوییدی
four point suspension U اویزش چهارگوش
four point suspension U تعلیق چهارنقطهای
magnetic suspension U آویزمغناطیسی
suspension bridge U پل اویزان
suspension strut U ستونمعلق
suspension spring U فنرآویزان
suspension file U پوشهآویزان
suspension bridges U پل اویزان
suspension bridges U پل معلق
suspension wheel U چرخ تعلیق خودرو
suspension of vouchers U معلق کردن اسناد
suspension bow U رکاب اویزان
suspension bucket U سطل اویزان
suspension cable U کابل اویزان
suspension insulator U مقره اویزان
suspension polymerization U بسپارش تعلیقی
suspension ladder U نردبان اویزان
suspension of arms U اتش بس موقت
suspension of arms U اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms U اتش بس
suspension of payment U توقف
suspension of punishment U تعلیق مجازات
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
suspension of vouchers U برگرداندن اسناد هزینه
suspension cable U کابل معلق
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
spring suspension U تعلیق فنری
suspension strap U نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
suspension wheel U چرخ یدک
suspension reinforcement U ارماتور معلق
suspension ribbon U لنت نشان
suspension ribbon U لنت اویزان کردن نشان
suspension insulator string U عایقسیمهایمتراکم
front wheel suspension U تعلیق چرخهای جلو
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
basket suspension cables U کابلآویزانسبد
cable suspension bridge U پلی که از رشتههای سیمی بهم تابیده درست شده باشد
front axle suspension U اویزش یا تعلیق اکسل جلو
cable suspension bridge U پل معلق با سیم تابیده
lattice suspension bridge U پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
lattice suspension bridge U پل اویزشی مشبک
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
to the full U به منتهادرجه
full and down U ناو پر بار و سنگین
in full U کاملا
to the full U کاملا
full well U خوب خوب
full well U بسیارخوب
full and by U پرونیمهپر
in full U تمام وکمال
full up U پر- مملو - لبریز
full U انباشته
full U کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full U ابوینی
full U چرخیدن ژیمناست
full U چرخش با پشتک کامل
full U تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full U تمام قدرت
full U تمام تکمیل
full U سیر
full U پر
full U فول اکنده
full U سیری
full U پری
full U بالغ رسیده
full U کامل
full U تمام
full U مملو
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U کامل یا شامل همه چیز
full U پرکردن پرشدن
to the full <idiom> U خیلی زیاد ،به طور کامل
full U پر لبریز
full U پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full U که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full U ارسال داده روی کانال در دو جهت
full U کد فایل در آن ذخیره شده است
full U شرح محل یک دایرکتوری
full U صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full spinner U حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full tilt U بسرعت
full time U پیوسته کار
full time U پیوسته کاری تمام وقت
full tilt U باسرعت زیاد
full summer U چله تابستان
full summer U عین تابستان
full subtractor U تمام کاهشگر
full step U گام کامل
full step U یک قدم کامل
full tracked U تمام شنی
full tracked U خودرو تمام شنی
full to repletion U انباشته
full to repletion U پرپر
full to repletion U پر
full timer U بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full timer U شاگردتمام روز
full time U زمان اشتغال بکار
full toss U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full track U شنی دار کامل
full track U تمام شنی خودرو تمام شنی
full time U تمام روز
full speed U حداکثر سرعت
full speed U سرعت کامل
full section U برش کامل
full point U نقطه پایان جمله
full pitch U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch U گام پر
full pay U مواجب تمام
full pay U حقوق تمام
full orbed U پر
full orbed U تمام روشن
full of years U سالخورده
full of resource U باتدبیر زرنگ
full of resource U کاردان
full power U اختیارات تام
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full pelt U با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full screen U تمام صفحه
full scale U اندازه طبیعی
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale U تمام عیار
full sail U تبار مجهز
full sail U بابادبانهای گسترده
full rubber U حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production U تولید در حداکثرفرفیت
full production U تولید کامل
full powers U اختیارات تام
full of life U پر جمعیت
full tracked U تمام زنجیر
full-throated U صدا یا فریاد بسیار بلند
the full of the moon U ماه تمام
for full board U برای تختخواب و تمام وعده های غذا
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
full beam U نور بالا [در خودرو]
have one's hand full U کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
the full of the moon U بدر
they are in full retreat U سخت عقب نشینی می کنند
full-page U تمام صفحه
She is far too conceited. She is full of herself . U گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
full marks U پاسخدرستبهتمام سوالات
full board U هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
to its full extent <adv.> U بکلی
come full circle <idiom> U کاملا برعکس
full of beans <idiom> U پرانرژی
for full board U برای تمام پانسیون
full deployment U تبدیلستونبهصفکامل
To have full powers. U اختیارات کامل داشتن
in full fig U اراسته
in full fig U مجهز
in full fig U اماده
in full fig U درلباس تمام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com