English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
full and final settlement U تسویه تمام و کمال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
settlement U استقرار
settlement U تسویه پرداخت
settlement U مشکن مستعمره
settlement U ته نشینی مسکن
settlement U کلنی
settlement U حل و فصل توافق بنگاه
settlement U تسویه
settlement U پرداخت
settlement U نشست
settlement U تصفیه پرداخت
settlement U تصفیه
settlement U واریز
settlement U زیست گاه
settlement U توافق
settlement U اسکان
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
settlement forecast U پیش بینی نشست
settlement day U روز واریز روز پرداخت
settlement day U روز تسویه
settlement by abandonment U تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
settlement of a dispute U رفع اختلاف
settlement terms U شرایط پرداخت
voluntary settlement U صلح محاباتی
settlement terms U شرایط تسویه
settlement ratio U نسبت نشست
settlement of the foundation U نشست پی گاه
settlement of the dam U نشست سد
settlement of disputes U حل و فصل اختلافات
settlement of disputes U تسویه منازعات
settlement of disputes U حل اختلاف
settlement of credit U تسویه اعتبار
settlement of account U صلح
settlement of abutments U نشست تکیه گاه
voluntary settlement U صلح غیرمعوض
seat of settlement U محل نشست ساختمان
marriage settlement U مهریه
marriage settlement U مهر
judicial settlement U حل اختلاف قضایی
judicial settlement U تسویه قضایی
amicable settlement U تسویه دوستانه
amicable settlement U سازش
amicable settlement U صلح
amicable settlement U مصالحه
marriage settlement U نفقه اطفال
pacific settlement U حل مسئلهای از طرق مسالمت امیز
peaceful settlement U تسالم
peaceful settlement U سازش
pacific settlement U تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
to reach an amicable settlement U دستیافتن به حل و فصل دوستانه [حقوق]
final U پایانی
final U اخرین
final U نهایی
final U غایی قطعی
final U قاطع
final U نهائی
final U رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final U غایی
final U مسابقه نهایی
final U تهایی
final U قطعی
final U فینال
final value U ارزش نهایی
final diameter U قطر نهایی
semi-final U نیم پایانی
semi-final U مسابقات نیم پایانی
final drive U محرکه محور عقب
final goods U کالای نهائی
Cup Final U بازیفینال
final goods U کالا برای مصرف نهائی
final heading U مسیر پرواز نهایی
final heading U سمت پرواز یا حرکت نهایی
final instrument U معادل act final
final invoice U صورت حساب نهایی
final judgement U حکم نهایی
final measurement U اندازه گیری نهایی
final payment U پراخت نهائی
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . U همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
final award U رای قطعی
semi-final U نیمه نهایی
final destination U مقصد نهایی
final demand U تقاضای نهائی
final decision U رای قطعی و نهایی
final cut U برش نهایی
final cinditions U شرایط فینال
final cinditions U شرایط پایانی
final drive U چرخ گرداننده نهایی شنی
final assembly U نصب نهایی
final assembly U مونتاژ نهایی
final approach U مسیرنهایی فرود هواپیما
final approach U مسیر نهایی فرود
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
final act U قطعنامه
final act U سند نهایی
final acceptance آزمایش قبولی نهایی ناو
final payment U پرداخت نهایی
final price U قیمت نهائی
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
final temperature U درجه حرارت نهایی
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
final result U نتیجه نهایی
final report U گزارش نهایی
final protocol U مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
final drive U گرداننده نهایی
quarter final U یک چهارم نهایی
quarter-final U یک چهارم نهایی
final term U جمله نهایی
final whistle U سوت پایان [ورزش]
final position U وضعیت نهایی
final shaving U پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها]
final price U اخرین قیمت
final test U ازمایش نهائی
final state U حالت پایانی
final process U دستور اجرای حکم
final velocity U سرعت نهایی
final coordination line U اخرین خط هماهنگیها
final protective line U خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
final awards judgements U احکام قطعی
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
final protective fires U اخرین اتشهای حفافتی
final boiling point U نقطه جوش پایانی
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
final bomb release line U اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. U بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
full well U بسیارخوب
to the full <idiom> U خیلی زیاد ،به طور کامل
full well U خوب خوب
in full U کاملا
in full U تمام وکمال
full and down U ناو پر بار و سنگین
to the full U به منتهادرجه
to the full U کاملا
full U تمام تکمیل
full U تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full U چرخش با پشتک کامل
full U چرخیدن ژیمناست
full U ابوینی
full U کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U سیر
full U پر
full U فول اکنده
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full U انباشته
full U مملو
full U تمام
full U پر لبریز
full U کامل
full U بالغ رسیده
full U سیری
full U پرکردن پرشدن
full U صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full U شرح محل یک دایرکتوری
full U کد فایل در آن ذخیره شده است
full up U پر- مملو - لبریز
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full and by U پرونیمهپر
full U پری
full U تمام قدرت
full U پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full U ارسال داده روی کانال در دو جهت
full U کامل یا شامل همه چیز
full U که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full time U تمام روز
full time U پیوسته کاری تمام وقت
full time U پیوسته کار
full tilt U بسرعت
full tilt U باسرعت زیاد
full summer U چله تابستان
full summer U عین تابستان
full subtractor U تمام کاهشگر
full step U گام کامل
full time U زمان اشتغال بکار
full timer U شاگردتمام روز
full timer U بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full tracked U تمام زنجیر
full tracked U تمام شنی
full tracked U خودرو تمام شنی
full track U تمام شنی خودرو تمام شنی
full track U شنی دار کامل
full toss U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion U انباشته
full view U نمای تمام رخ
full to repletion U پرپر
full to repletion U پر
full step U یک قدم کامل
full spinner U حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full pelt U با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pitch U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full point U نقطه پایان جمله
full power U اختیارات تام
full sail U بابادبانهای گسترده
full rubber U حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production U تولید در حداکثرفرفیت
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full production U تولید کامل
full powers U اختیارات تام
full pay U مواجب تمام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com