English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
forward command post U پاسگاه مقدم
forward command post U پست فرماندهی جلو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
command post U پست فرماندهی
command post U پاسگاه فرماندهی
command post exercise U تمرین پاسگاه فرماندهی
advance command post U پاسگاه رده جلو
advance command post U پاسگاه فرماندهی جلو
forward post U پستهای دیده ور جلو
forward post U پست استراق سمع جلو
army airdefense command post U پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
forward air control post U ایستگاه کنترل هوایی جلو
second in command U معاون
under command U تحت کنترل
command.com U در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command.com U COCO.ANDفایل
at my command U به فرمان من
under command U زیرفرماندهی
specified command U نیروی اختصاصی
specified command U فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
self command U کف نفس
self command U خودداری
second in command U معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
self command U خودفرمانی
command U فرمان دستوردادن
command U فرمان دادن
command U یکان قرارگاه عمده
command U امریه
command U دستور
command U حکم کردن
command U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command U امرکردن
command U فرماندهی
command U حکم
command U سرکردگی فرماندهی
command U امر
command U فرمایش
command U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command U فرمان
command heading U مسیرپیش بینی شده
command language U زبان دستوری
command key U کلید فرمان
command group U گروه فرماندهی
command language U زبان فرماندهی
command ejection U پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command language U زبان فرمان
command liaison U افسر رابط فرماندهی
command processor U سیستم عامل فرمانی
command report U گزارش فرماندهی
command of execution U فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command of execution U ریاست اجرایی
command net U شبکه یکان
command net U شبکه فرماندهی
command mode U وضعیت دستوری
command mode U حالت فرماندهی
command processing U پردازش دستورالعمل
command liaison U شبکه رابط یکان
command detonated U منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
command channels U سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
area command U فرماندهی منطقه
airlift command U فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
air command U فرماندهی هوایی
air command U یکان هوایی
air command U فرماندهی نیروی هوایی
administrative command U فرماندهی اداری
administrative command U یکان اداری
high command U سرفرماندهی
high command U فرماندهی عالی
command posts U پاسگاه فرماندهی
command posts U پست فرماندهی
AT command set U حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
AT command set U مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
command channels U ردههای فرماندهی
command axis U محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command axis U محور حرکت یکان
command automatism U فرمانبری مطلق
command and control U کنترل و فرماندهی
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
combined command U یکان مرکب
combined command U فرماندهی مرکب
channel command U فرمان کانال
chain of command U سلسله مراتب فرماندهی
chain of command U سلسله مراتب
command heading U مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command signal U علامت فرمان
command module U نقشهراهنما
Send To command U دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
sealift command U یکان حمل و نقل دریایی
sealift command U فرماندهی حمل و نقل دریایی
scheme of command U طرح فرماندهی
scheme of command U طرح عملیاتی یکان
retraining command U قسمت ندامتگاه
retraining command U یکان بازاموزی
resume command U به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
preparatory command U فرمان حاضرباش
preparatory command U فرمان خبر
oversea command U یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
sequence of command U ترتیب توالی فرامین
support command U فرماندهی پشتیبانی
support command U یکان پشتیبانی
word of command U فرمان نظامی
unified command U نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
unified command U فرماندهی متحد
type command U نوع یکان ناو گروه
type command U فرماندهی ناو گروه
transient command U فرمان ناپایدار
to perform a command U فرمانی را اجرا کردن
terminal command U فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
tactical command U یکان تاکتیکی
tactical command U فرماندهی تاکتیکی
support command U فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
operator command U فرمان متصدی
operational command U فرماندهی از نظر عملیاتی
embeded command U فرمان تعبیه شده
dosmount command U فرمان پیاده کردن
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
continuity of command U مداومت فرماندهی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
comp command U COفرمان P
commodity command U یکان امادکالاهای مصرفی
commodity command U فرماندهی اماد
command unit U واحد فرمان
command strength U استعداد یکان
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
external command U فرمان برونی
external command U فرمان خارجی
filter command U فرمان FILTER
national command U یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
major command U فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major command U یکان عمده
logistical command U یکان لجستیکی
logistical command U فرماندهی لجستیکی
joint command U یکان مشترک
joint command U فرماندهی مشترک
internal command U فرمان درونی
full command U اداره کامل
full command U کنترل کامل
word of command U فرمان انتصاب
command socialism U سوسیالیسم دستوری
command economies U اقتصاد دستوری
command economy U اقتصاد دستوری
base command U فرماندهی پایگاه
area support command U فرماندهی پشتیبانی منطقه
command destruct signal U علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
amphibious command ship U ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
command issuing office U دفتر توزیع فرامین یکان
alternate command authority U مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
command management system U سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
army material command U فرماندهی اماد نیروی زمینی
command information program U برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
base logistical command U یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
command issuing office U دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
command budget estimate U براورد بودجه یکان
tactical command ship U ناو فرماندهی
army reserve command U فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
hayes command set U مجموعه فرمانهای هیز
command destruct signal U علامت تخریب موشک با فرمان دور
software command language U زبان فرمانی نرم افزاری
air strategical command U فرماندهی استراتژیکی هوایی
embedded formating command U فرمان قالب بندی مندرج
channel command word U کلمه فرمان محرا
command driven software U نرم افزار فرمان گرا
division support command U فرماندهی پشتیبانی لشگر
command sponsored dependent U بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
command budget estimate U براوردبودجه
air defense command U فرماندهی پدافند هوایی
officer in tactical command U فرمانده تاکتیکی
command select system U سیستم فرمان انتخابی
forward U بازی کن ردیف جلو به جلو
forward U بیع سلف
forward U ارسال کردن
forward U سلف
forward U به جلو
forward U روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward U جلو قایق
forward U فوروارد
forward U مهاجم
to look forward U نگاه کردن انتظارداشتن
forward U فرمان پیش پیش
forward U به پیش
forward U جلوانداختن
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
no. 8 forward U محاجمشماره8
forward-looking U آیندهنگرانه
forward-looking U نوگرایانه
forward-looking U پیشرو
forward-looking U مترقی
forward-looking U نوگرا
forward-looking U پیشاندیش
look forward to something <idiom> U را لذت پیش بینی کردن
to look forward to U استقبال کردن
I look forward to seeing you. U خوشحالم میشم که ببینمت.
to look forward to U انتظار داشتن
forward U فرستادن رساندن
forward U جسور
forward U جلوی گستاخ
forward U ببعد
forward U پیش
forward U جلو
outside forward U بازیگر گوش
forward-looking U آیندهنگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com