Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
force displaced in parallel
U
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
displaced
U
جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
displaced
U
شدن
displaced
U
جابجاکردن جانشین
displaced
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
U
جابجا کردن
displaced
U
جانشین شدن
displaced aggression
U
پرخاشگری جابجاشده
displaced persons
U
تبعیدیان
displaced persons
U
اشخاص پناهنده
displaced person
U
ادم تبعیدی
Force is the answer to force.
<proverb>
U
جواب زور را زور مى دهد .
parallel
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel
U
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallel
U
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel
U
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
parallel
U
که همزمان ارسال می شوند
parallel
U
ارسال داده بین دو وسیله چندبیتی
parallel
U
داده ورودی یا خروجی از کامپیوتر به صورت موازی
parallel
U
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
parallel
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel
U
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel
U
چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
is not parallel to
U
مساوینیست
is parallel to
U
مساویاست
without parallel
U
بی مانند بی نظیر
parallel
U
که دو یا چند پردازنده همزمان یک یا چند موضوع داده کار می کنند. 2-دو یا چند بیت کلمه ارسالی روی خط جداگانه در یک زمان
parallel
U
1-
parallel
U
تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel
U
آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallel
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel
U
تعداد وسایل جانبی که به صورت موازی به یک باس وصل هستند
parallel
U
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallel
U
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
parallel
U
همگام قرینه
parallel
U
همتا
parallel
U
شنت
parallel
U
همزمان
parallel
U
موازی کردن برابر کردن
parallel
U
برابر خط موازی
parallel
U
متوازی
parallel
U
موازی
parallel
U
انشعاب
parallel
U
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallel
U
که همزمان ارسال شود
parallel
U
داده ارسالی بین دو وسیله چندبیتی .
parallel
U
خط ارسال که داده موازی را کنترل میکند
parallel
U
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel
U
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallel
U
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و داده سریال ارسال میکند
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
U
نظیر مطابق بودن با
parallel
U
همسو
parallel
U
موازی کردن اسکیها
parallel connection
U
اتصال موازی
parallel circuit
U
مدار موازی
parallel clamp
U
گیره پیچی موازی
axially parallel
U
موازی محوری
axially parallel
U
در راستای محوری
parallel computer
U
کامپیوتر موازی
parallel circuit
U
مدار شنتی
parallel cells
U
یاختههای موازی
parallel bars
U
میلههای پارالل
parallel series
U
مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
parallel perspective
U
پرسپکتیو همرو یا موازی
parallel access
U
با دست یابی موازی
parallel access
U
دستیابی موازی
parallel adder
U
افزایشگر موازی
parallel adder
U
جمع کننده موازی
parallel aerofoil
U
ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
parallel bars
U
مانع در پرش اسب
bit parallel
U
طراحی و یا بکارگیری تکنیک انتقال موازی
parallel conversion
U
تبدیل موازی
connect in parallel
U
بطور موازی اتصال دادن
parallel reading
U
خواندن موازی
parallel ruler
U
خط کش موازی
parallel run
U
اجرای موازی
parallel sheaf
U
مروحه موازی
to decline from the parallel
U
از حالت موازی خارج شدن
parallel storage
U
انباره موازی
parallel storage
U
انبارش موازی
parallel system
U
شبکه موازی
parallel tests
U
ازمونهای همتا
parallel transmission
U
انتقال موازی
parallel transmission
U
ارسال موازی
parallel column
U
ستونهای موازی
parallel processor
U
پردازنده موازی
parallel processor
U
موازی پرداز
parallel feed
U
خورد موازی
parallel interface
U
رابط موازی
parallel items
U
سوالهای همتا
parallel transmission
U
مخابره موازی
parallel law
U
قانون توازی
parallel operation
U
عمل موازی
parallel operation
U
عملکرد موازی
parallel operation
U
عملیات موازی
parallel port
U
درگاه موازی
parallel printer
U
چاپگر موازی
parallel printing
U
چاپ موازی
two parallel lines
U
دو خط موازی
parallel processing
U
پردازش موازی
running in parallel
U
پردازش موازی
parallel bars
U
پارالل ژیمناستیک
uneven parallel bars
U
پارالل زنان
parallel resonant circuit
U
مدار همنوای موازی
parallel search storage
U
انباره جستجوی موازی
anti parallel feeding
U
تغذیه مخالف
parallel input output
U
ورودی و خروجی موازی
parallel gap welder
U
جوشگر شکاف موازی
series parallel connection
U
اتصال سری- موازی
random parallel tests
U
ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
parallel trussed girder
U
تیر شبکهای موازی
series parallel dimming
U
اتصال زنجیری- موازی لامپها
retrospective parallel running
U
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
series parallel connection
U
اتصال زنجیری- موازی
ball and parallel roller bearings
U
یاطاقان غلطکی
came into force
U
مجری شدن
force
U
مجبور کردن
force
U
بازور جلو رفتن تحمیل
force
U
بیرون کردن
by force of
U
بضرب
force
U
نیروی نظامی
by force
U
بجبر
by force
U
جبرا
force
U
وادار کردن
by force
U
بزور
force
U
راندن
force
U
بی عصمت کردن
force
U
بردار نیرو
force
U
زور
force
U
نیرو
to come into force
U
مجرایامعمول شدن
force
U
جبر
force
U
عنف
force
U
نفوذ
force
U
قوا
force
U
عده
force
U
شدت عمل
force
U
خشونت نشان دادن
force
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
U
مسلح کردن
force
U
مجبورکردن بزورگرفتن
force
U
بزور بازکردن
by force
U
عنفا
force
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
force
U
نافذ
force
U
شروع به عمل یا کار
force
U
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
p force
U
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
force
U
قدرت
force
U
تحمیل کردن
force
U
فشار دادن
force
U
یکان قسمت نظامی
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
U
پاس بی هدف
force
U
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
U
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force
U
مجبورکردن
in force
U
دارای اعتبار
in force
U
مجری
moment of force
U
گشتاور نیرو
put in force
U
به موقع اجرا گذاشتن
psychic force
U
قوه روحی
m day force
U
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
net force
U
نیروی برایند
net force
U
نیروی خالص
propelling force
U
نیروی پیشران
reaction force
U
نیروی عکس العمل
reconnaissance in force
U
شناسایی با رزم
reserve force
U
نیروی احتیاط
repulsion force
U
نیروی دافعه
reflex force
U
نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
reflex force
U
فشارعکس العمل
reflex force
U
نیروی عکس العمل
moment of a force
U
گشتاور یک نیرو
redistribution of force
U
تقسیم مجدد نیروها
lorentz force
U
نیروی لورنتس
pound force
U
پوند نیرو
magnemotive force
U
نیروی مغناطیسرانی
mechanized force
U
نیروی مکانیزه
osmotic force
U
نیروی راند
osmotic force
U
نیروی اسمزی
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
normal force
U
نیروی عمودی
normal force
U
تلاش عمودی
measure of one's force
U
میزان نیروی شخص
magnetomotive force
U
نیروی محرکه مغناطیسی
nonaxial force
U
نیروی غیرمحوری
magnetizing force
U
شدت مغناطیس کنندگی
resutant force
U
نیروی خالص
magnetizing force
U
شدت میدان مغناطیسی
resutant force
U
نیروی برایند
peace force
U
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
magnetizing force
U
نیروی مغناطیسی کننده
magnetic force
U
نیروی مغناطیسی
psychic force
U
نیروی روحی
force-fed
U
واخوراندن
tour de force
U
کار دشوار
labour force
U
مردمیکهتوانائیکارکردندارند
The regulations in force .
U
مقررات جاری
To use force(violence)
U
اعمال زور کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com