English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finish yarn U نوار پایان مسابقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yarn U نخ تابیده
yarn U نخ
yarn U رشته طناب
yarn U رشته
yarn U افسانه پردازی کردن
yarn U الیاف داستان افسانه امیز
yarn U نخ با فندگی
yarn rod U میلهنخبافندگی
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
angola yarn U نوعی نخ مخلوط از پنبه و پشم
bulk yarn U نخ های پفکی و حجیم شده جهت ایجاد سطوح برآمده و برجسته
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
yarn guide U هادینخبافندگی
cotton yarn U نخ پنبه
cotton yarn U نخ
yarn feeder U نگهدارندهنخ
yarn clip U گیرهنخبافندگی
yarn dye U نخ پارچه بافی را رنگ کردن
pitch a yarn U قصه گفتن
spun yarn U نخ تابیده
crewel yarn U نخ قلابدوزی
yarn sorting U دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
yarn count U نمره نخ
worsted yarn U نخ پشمی [نخ پشمی شانه شده مرتب]
worsted yarn U نخ پتو
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
worsted yarn U نخ فاستونی
woolen yarn U نخ پشمی
tapestry yarn U نخ چهارلای پشمی
ends yarn U نخ های تار
crimped yarn U نخ فری و مجعد
single yarn U نخ یک لا [این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
spun yarn U نخ تابدار و ریسیده شده
multi-ply yarn U نخ چند لا
yarn tension unit U قسمتکششنخبافندگی
rope yarn sunday U بعد از فهر ازاد
cotton-wool yarn U نخ مخلوط از پشم و پنبه که در تار یا پود استفاده شود.
rope yarn sunday U بعد از فهرروز تعطیل
to finish off U تمام کردن
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
to finish off U پرداخت کردن
finish U پایان
finish U بپایان رسانیدن
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
finish U تماس انتهایی
finish U انتهای فرآیند یا تابع
finish U به انتها رسیدن
finish U تکمیل کردن
finish U کامل کردن
finish U بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish U پایان مسابقه
finish U پرداخت کار
finish U پرداخت
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
finish U تمام شدن پرداخت رنگ وروغن
finish U دست کاری تکمیلی
bright finish U صافکاری براق
black finish U پوشش سیاه
photo finish U استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
edge finish U شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
end finish U گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
glaze finish U پرداخت برق یا لعاب
finish knife U کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
mirror finish U درخشان
dull finish U رخده مرده
brown finish U صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
brush finish U مخطط کردن
finish tape U نوار پایان مسابقه
garrison finish U پیروزی غیرمنتظره
plaster finish U اندود گچ
phosphate finish U روکش فسفات ضد زنگ و مات
phosphate finish U لعاب فسفات
oil finish U روغن زنی دست اخر
hard finish U روکاری زبر
mirror finish U براق
finish stock U موجودی کالای ساخته شده
satin finish U جلا
satin finish U برق
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
to fight to a finish U تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish line U خط پایان
brush finish U خط انداختن
dull finish U کالیبر مرده
brush finish U اج دادن
to finish the ball into the net U با توپ گل زدن [فوتبال]
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
It was a racket from start to finish . U از اول تا آخرش کلک بود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com