English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
field direction U جهت میدان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direction U گرا
direction U دستورالعمل جهت
direction U مسیر هدایت کردن
direction U امتداد
direction to be followed U جهتحرکت
direction U راستا
direction U جهت
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
Y direction U حرکت عمودی
direction for use U دستوراستعمال
direction U سازمان دهی یامدیریت
direction U کارگردانی
X direction U حرکت افق
direction U هدایت رهبری
direction U ارشاد
direction U سمت
direction U هدایت
direction U سو
direction U مسیر
self direction U خودفرمان
direction U دستور
direction U جهت خواب فرش
direction U سمت بافت
direction U سرپرستی
direction U اداره جهت راه
direction U رهبری
direction board U پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
direction rectifier U یکسوکننده سمتی
direction peg U میخ نشانه
direction of thread U جهت پیچ
fire direction U هدایت اتش
direction of thread U سوی پیچش پیچ
direction finder U سمت یاب
direction finder U جهت یاب رادیویی
direction finder U جهت یاب
direction center U مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center U مرکز هدایت عملیات
direction board U صفحه سمت نما
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
cutting direction of a saw U جهات برش اره
briefing direction U دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
compass direction U جهت قطبنمای مغناطیسی
compass direction U گرای مغناطیسی
direction finder U جهت یاب خودکار
direction finder U جهتیاب
direction finder U راستایاب
direction of fire U سمت تیر
direction of attack U سمت حمله
direction of attack U سمت تک
direction of a current U current a of set
direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction indicator U دستگاه جهت نمایی
direction finding U جهت یابی
direction finding U جهت یابی کردن
direction finding U سمت یابی کردن
direction finder U دستگاه جهت یاب
compass direction U سمت قطب نما
instrument direction U سمت زاویه یاب
in the opposite direction. U در جهت مخالف
art direction U ترکیب
main direction U جهت اصلی
wind direction U جهتوزشباد
reaction direction U جهتواکنش
stage direction U مدیریت
stage direction U کاگردانی
the direction to mecca U قبله
direction of points U جهتیاب
direction of Mecca U بهجهتمکه
magnetic direction U جهت مغناطیسی
In the opposite direction . U درجهت مخالف
fire direction U هدایت کردن اتش
flow direction U جهت گردش
art direction U آرایش
art direction U دکور
instrument direction U سمت اندازه گیری شده
art direction U شکل بندی
wind direction and speed U جهتوسرعتوزشباد
direction finding station U پست جهت یابی
direction finding aerial U انتن جهت یابی
rotation in a clockwise direction U گردش به راست
current direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت جریان
rotation in a clockwise direction U گردش در جهت عقربه ساعت
automatic direction finder U جهت یاب اتوماتیک
magnatic direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
in a south easterly direction U از جهت جنوب خاور
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
maximum direction finding U جهت یابی حداکثر
three dimensional direction finding U جهت یابی فضایی
ina northerly direction U سوی شمال
fire direction net U شبکه مخابراتی هدایت اتش
fire direction net U شبکه هدایت اتش
fire direction center U مرکز هدایت اتش
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
radio direction finding U جهت یابی بی سیم
The aircrafts was flying in a northerly direction. U هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
air defense direction center U مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
high frequency radio direction finding U جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
measurement of wind direction: wind vane U اندازهگیریمقداربارشبرف
field U شاخه [دانشی]
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
field U رشته [دانشی]
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
to take the field U جنگ اغازکردن
zero field U بی حوزه
zero field U بی میدان
zero field U میدان صفر
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
right field U سمتراستزمین
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field name U نام فیلد
field U فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field U بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field U حوزه
field U بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field U جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field U توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field U زمین بازی
field U فرودگاه
field U محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field U میدانه
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U خارج اداره یا کارخانه
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field U بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U نوشتن داده روی PROM
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U مشابه 4036
field U میدان
field U مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field U محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field U دشت
field U میدان رزم صحرا
field U پایکار
field U دشت کشتزار
field U دایره
field U کارگاه
field U رشته
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field U فیلد
field U زمین
field U صحرا
field U میدان دید
field U زمینه رزمی صحرایی
field type U نوع رزمی
field work U کار صحرایی
field work U کار میدانهای
field type U از نوع جنگی
field winding U سیم پیچی میدان
field upgradable U سخت افزار قابل توسعه درمحل
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
field work U کار در صحرا
field vector U بردار میدان
field work U پژوهش میدانی
field voltage U ولتاژ میدان
field winding U سیم پیچ اهنربایی
field wire U سیم صحرایی
field wire U سیم جنگی
field worker U پژوهشگر میدانی
field test U ازمون پایکار
grounded field U سیم پیچ متصل به زمین
soccer field U زمین فوتبال
gravitational field U میدان گرانش
flying field U میدان فرودگاه
force field U میدان نیرو
free field U میدان عمل ازاد
grain field U کشتزار
gold field U ناحیه زرخیز
fixed field U میدان ثابت
high field U میدان قوی
grain field U گندم زار
field events U مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event U مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ice field U یخزار یخ شناور
ice field U سرزمین یخی
field marshals U سپهبد
free field U حوزه ازاد
field order U دستورالعمل رزمی
field rectifier U یکسوساز میدان
field pea U نخود سبز فرنگی
field regulator U نافم میدان
field regulator U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رئوستای میدان
field rheostat U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رگولاتورمیدان
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course U مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator U جدا ساز میدان
field ration U جیره رزمی
field ration U جیره صحرایی
field order U دستورعملیاتی دستور رزمی
field piece U توپ صحرائی
field player U بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point U سر تیر بسیار نازک
field pole U قطب میدان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com