English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
family tree U شجره
family tree U نسب نامه
family tree U شجره نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tree bench [bench encircling a tree trunk] U نیمکت [دور تنه ] درخت
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
in a family way <idiom> U حامله بودن
in the family way U ابستن
in a family way U ازادانه
in a family way U بی رودربایستی
family name U نام خانوادگی
family name U نام فامیلی
family name U اسم خانوادگی
family U تیره
family U خانوار
family U فامیلی
family U خانواده
family U خاندان
family U عیال
family U اهل
family U زوجه
of a noble family U اصیل
gas family U خانواده گاز
font family U خانواده فونت
occupational family U گروه شغلی
handicapped with a family U پابست عیال
handicapped with a family U گرفتارخانواده
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family U ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
matronymic family U خانواده مادرنامی
member of a family U عضو خانواده
family therapy U خانواده درمانی
family structure U ساخت خانواده
family allowance U معاش اولاد حق اولاد
family allowances U مقرری خانوادگی
family allowances U کمک دولت به خانوارها
family asset U دارائی خانوادگی
family background U پیشینه خانوادگی
family budget U بودجه خانواده
family budget U بودجه خانوار
family check U کیش همگانی
family expenditure U هزینه خانواده
family expenditure U هزینه خانوار
family farm U مزرعه خانوادگی
family industry U صنعت خانوادگی
family law U حقوق خانواده
family neurosis U روان رنجوری خانوادگی
family of computers U خانواده کامپیوترها
family of the prophet U اهل بیت پیامبر
family size U تعداد افراد خانواده
family allowance U مدد معاش
of a noble family U نجیب
family men U دارای نانخور
family men U مرد خانواده - دوست
family men U زن و بچه دوست
brass family U خانوادهسازهایبادی
family tent U چادرخانوادگی
violin family U انواعویلونها
woodwind family U خانوادهسازهایبادی
one-parent family U خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
He did it for the sake of his family . U محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. U به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves U دسته توابع [ریاضی]
family of curves U دسته منحنی ها [ریاضی]
family men U عیالمند
family men U مرد خانوادهدار
patronymic family U خانواده پدرنامی
schizogenic family U خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family U متکفل مخارج خانوادهای بودن
to maintain one's family U خانواده خود را
to maintain one's family U نگهداری کردن
to provide for one's family U خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man U مرد عیالوار
family man U زن و بچهدار
family man U مرد خانوادهدار
family man U عیالمند
family man U دارای نانخور
family man U مرد خانواده - دوست
family man U زن و بچه دوست
family men U مرد عیالوار
family men U زن و بچهدار
conjugal family U خانواده زن و شوهری
computer family U خانواده کامپیوتر
family names U نام خانوادگی
family names U نام فامیلی
family names U اسم خانوادگی
circuit family U خانواده مداری
nuclear family U خانواده هستهای
family trees U شجره نامه
family trees U نسب نامه
chip family U چند تراشه مربوط به هم
family trees U شجره
family doctor U پزشک خانواده
consanguine family U خانواده هم خون
family planning U برنامه ریزی خانواده
extended family U خانواده گسترده
family planning U تنظیم خانواده
family doctors U پزشک خانواده
He cant be tied down to family life. U پای بند زندگی خانوادگی نیست
Generosity runs in the family. U سخاوت دراین خانواده ارثی است
Family prayer rug U فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
motorola 000 family U خانواده موتورولا
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
A curse has been laid on the family . U خانواده لعنت شده یی است
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
He left his family in Europe . U خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
habit family hierarchy U سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
descendanbts of the family or tribe U بنی
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
extended family system U نظام فامیلی گسترده
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. U شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> U یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
before the tree U جلو درخت
tree U شجر
tree U درتنگنا قرا ردادن
tree U قالب کفش چوبه دار
tree U درخت
tree U سیستم داده که هرداده یا گره آن فقط دو انشعاب دارند
tree U روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
tree U فرمان TREE
tree U شاخسار
tree U مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
tree U مین میکند
tree U بدرخت پناه بردن
tree U بشکل درخت شدن
tree U سیستم ساختار داده که هر داده به دادههای دیگر بوسیله انشعابها وصل است .
tree U شجره النسب درخت کاشتن
the f. of a tree U برگهای درخت
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . U مادر بزرگمان مرد خانواده است
shoe tree U قالب کفش
tree surgeon U ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
tree surgery U تشریح علمی درخت
tree traversal U تقاطع درختی
unordered tree U درخت نامرتب
abel tree U درخت سپیدار که نام لاتین ان alba populus است
plane tree U درخت چنار
to prune a tree U درختی را آراستن
to lop a tree U درختی را آراستن
Christmas tree U جعبه کنترل حاوی چراغهای رنگی
tree structure U ساختاردرختی
tree structure U ساختار درخت
to spray a tree U داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
to truncate a tree U شاخههای درختی را زدن
tree diagram U نمودار درخت
tree farm U محوطه درخت کاری جنگل
tree farm U خزانه درخت
tree house U خانه بالای درخت
tree network U شبکه درختی
tree of heaven U درخت عرعر
tree planting U درختکاری
tree sort U مرتب کردن درختی
tree structure U ساخت درختی
oak tree U درخت بلوط
to prune a tree U سرشاخه درختی را زدن
tree-lined U درختکارینشده
gallows tree U چوبه دار
Deciduous tree U درخت برگریز
The tree wI'll die . U درخت خشک خواهد شد
Coniferous tree U درخت جوزدار [ از فامیل کاج ]
He uprooted the tree . U درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
lemon tree U درخت لیمو
date tree U درخت خرما
A tree is known by its fruit. <proverb> U درخت از میوه اش شناخته مى شود.
tree trunk U ساقهاصلیدرخت
to lop a tree U سرشاخه درختی را زدن
pulm tree U درخت نارگیل
cross-tree U [رابط عرضی دکلها]
walnut tree U درخت گردو
gum tree U درخت صمغ
tree of life U درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
gender tree U شجره نامه
ornamental tree U درختتزئینی
tree frog U قورباغهدرختی
tree pruner U درختآرا
the foot of the tree U پای درخت
A tree is known by its fruit . <proverb> U درخت با میوه هایش شناخته مى شود .
barren tree U درخت بی میوه
judas tree U درخت ارغوان
joshua tree U درخت خنجری یا ابره ادم جنوب شرقی امریکا
in the green tree U بخت سبز
in the green tree U خوشبخت
in the green tree U سرسبز
binary tree U درخت دودویی
boot tree U قالب چکمه یا پوتین
i saw one climbing the tree U یکی را دیدم که از درخت بالامی رفت
huffman tree U درختی با کمترین مقادیر
box tree U درخت شمشاد
locus tree U درخت اقاقیا
locus tree U درخت خرنوب
mulberry tree U درخت توت
minimal tree U درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
minimal tree U درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
bean tree U درخت خرنوب
mastic tree U درخت چاتلنغوش
mastic tree U درخت بنه
margosa tree U ازاد درخت شالسنجان
margosa tree U تلخ
margosa tree U زیتون
locust tree U درخت اقاقیا
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
hat tree U کلاه اویز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com