Perdic | fair weather | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	fair weather U	دارای هوای صاف
	fair weather U	مناسب برای
	fair weather U	بی وفا
	fair weather U	نیم راه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	fair-weather U	خوب هنگام هوای صاف
	fair-weather U	بی وفا
	fair-weather U	نیم راه
	fair-weather U	درخورهوای صاف
	the weather inclines to fair U	هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
	fair-weather friend <idiom> U	شخصی که تنها دوست است
	fair-weather friend U	رفیق نیمه راهه
	fair-weather friend U	آدم بی وفا
Other Matches

	all weather U	همه هوایی
	to weather something U	چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
	under the weather <idiom> U	ناخوش بودن
	Weather you like it or not. U	چه بخواهی چه نخواهی
	under the weather U	درسختی یابدبختی
	weather U	هواشناسی
	weather U	در معرض هواگذاشتن
	weather U	تحمل یابرگزارکردن
	weather U	اب و هوا باد دادن
	weather U	به سمت باد
	weather U	اب و هوا
	weather U	جو
	weather U	تغییر فصل
	weather U	هوا
	weather U	جوی
	weather U	اوضاع جوی
	queen's weather U	هوای باز
	weather beaten U	در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
	weather beaten U	افتاب زده
	weather board U	تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
	weather bound U	ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
	weather bureau U	اداره هواشناسی
	weather central U	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
	how fine is the weather U	چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
	queen's weather U	جای افتابی
	queen's weather U	افتاب
	foul weather U	هوای خراب
	foul weather U	هوای نامساعد
	heavy weather U	هوای خراب
	heavy weather U	هوای طوفانی
	weather wise U	وارد بجریانات روز
	how fine the weather is U	چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
	inclement weather U	هوای بسیار سرد یا طوفانی
	oh what a nasty weather U	اه
	oh what a nasty weather U	چه هوای کثیفی است
	proof weather U	هوا پایدار
	weather cock U	باد نما ادم دمدمی مزاج
	weather code U	پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
	weather deck U	عرشه بدون سقف کشتی
	weather side U	سمت بادگیر
	weather stained U	هوا خورده ورنگ پریده
	weather wise U	هوا شناس
	weather wise U	مطلع
	weather worn U	تحت تاثیر هوا در امده
	present weather U	هوایکنونی
	weather radar U	رادارآبوهوا
	weather forecaster U	هواشناس
	to grumble about the weather U	مورد هوا گله کردن
	muddy weather U	هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
	weather proof U	محفوظ از اثرهوا هوا نخور
	weather permitting U	اگر هوا بگذارد
	weather deck U	عرشه باز
	weather deck U	پل باز
	weather glass U	هواسنج میزان الهوا
	weather helm U	تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
	weather helm U	سکان سمت باد
	weather intelligence U	اطلاعات هواشناسی
	weather map U	نقشه هواشناسی
	weather moulding U	سنگی که اب باران راردمیکند
	weather moulding U	ابریز
	weather observation U	مشاهدات جوی
	weather observation U	مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
	to weather something in winter U	چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
	weather board U	تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
	elements of weather U	عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
	broken weather U	هوای بی قرار
	aviation weather U	مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
	all weather fighter U	هواپیمای همه هوایی
	all weather fighter U	هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
	weather forecasts U	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
	adverse weather U	هوای نامساعد
	all weather hood U	کلاهک مخصوص هوا
	weather stations U	ایستگاه هوا شناسی
	weather stations U	ایستگاه هواشناسی
	weather vane U	الت بادنما
	weather-vane U	الت بادنما
	weather-vanes U	الت بادنما
	weather station U	ایستگاه هواشناسی
	weather station U	ایستگاه هوا شناسی
	weather forecast U	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
	fair <adj.> U	منظم
	this is not fair U	این انصاف نیست
	that is not fair U	این انصاف نیست
	fair U	نمایشگاه کالا
	fair U	بی طرفانه
	It is not fair that . . . U	آخر انصاف نیست که …
	fair U	منصف
	fair U	منصفانه
	fair U	بیطرفانه
	fair U	بازار مکاره هفته بازار عادلانه
	fair U	بازارمکاره
	fair U	نمایشگاه
	fair U	نسبتا خوب متوسط
	fair U	بور
	fair U	بدون ابر منصف
	fair U	لطیف
	fair U	زیبا
	fair value U	قیمت عادله
	You are not being fair . U	کم لطفی می فرمایید
	fair <adj.> U	مرتب
	all weather air station U	ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
	feel a bit under the weather <idiom> U	[یک کم احساس مریضی کردن]
	Beautiful music ( weather ) . U	موسیقی ( هوای ) قشنگ
	we made heavy weather of it U	انرا خیلی سخت دیدیم
	It is foul weather today . U	امروز هوا خیلی گند است
	It is splendid weather for swimming. U	این هوا برای شنا جان میدهد
	The sun is all the more welcome. In this cold weather. U	دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
	present state of weather U	وضعهوایکنونی
	fair game U	مسخره کردنی
	fair game <idiom> U	موضوع تهاجم
	fair shake <idiom> U	رفتار درست
	trade fair U	نمایشگاه تجاری
	trade fair U	نمایشگاه بازرگانی
	fair and square <idiom> U	راست وبی پرده
	He shed his fair. U	ترسش ریخت
	fair copy U	نسخه درست
	fair copies U	نسخه درست
	fair play <idiom> U	عدالت ،مساوی ،عمل درست
	fair game U	دست انداختنی
	fair game U	طعمهی حاضر و آماده
	fair game U	آماج روا
	fair sex U	جنس لطیف
	fair game U	شکار قانونی
	fair sex U	زنان
	a fair comment U	نظر بی طرفانه
	as fair as a rose <idiom> U	مثل ماه
	fair game U	شکار مجاز
	fair price U	قیمت بیطرفانه
	fair price U	قیمت منصفانه
	fair wind U	باد موافق
	fancy fair U	بازارکالای تجملی
	fair mindedness U	ازادگی ازتعصب
	fair mindedness U	بیطرفی
	fair mindedness U	انصاف
	fair minded U	خالی از اغراض
	fair market U	بازار مکاره
	fair market U	هفته بازار
	fair maid U	یکجورشاه ماهی یاساردین
	fair haired U	موبور
	fair faced U	حق به جانب
	fair price U	قیمت عادلانه
	fair price U	قیمت مناسب
	fair return U	بازده عادلانه
	fair return U	بازده منصفانه
	fair spoken U	خوش بیان
	fair spoken U	مودب
	fair spoken U	ملایم
	fair territory U	محدوده خطا
	fair tide U	جریان اب موافق
	fair trade U	تجارت مشروع
	fair trade U	کسب منصفانه
	fair trade U	کسب حلال
	fair trade U	تجارت منصفانه
	fair trade U	تجارت عادلانه
	fair faced U	خوبرو
	county fair U	بازار مکاره
	fair catch U	بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
	fair competition U	رقابت عادلانه
	fair competition U	رقابت منصفانه
	to play fair U	مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
	to bid fair U	اختمال یا امیدواری دادن
	the fair sex U	جنس لطیف یعنی زن
	fair play U	انصاف
	fair play U	شرایط برابر
	fair deal U	روش منصفانه
	fair drawing U	تصویر مناسب
	county fair U	بازار روز
	fair arbitration U	حکومت عدل
	play fair U	مردانه معامله کردن
	fair play U	رازی
	play fair U	مردانه بازی کردن
	the fair sex U	از مابهتران
	fair drawing U	طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
	fair deal U	سیاست منصفانه
	Today's weather is mild by comparison. U	در مقایسه هوای امروز ملایم است.
	fair or clean copy U	پاکنویس
	There was no end of visitors at the fair. U	تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
	culture fair tests U	ازمونهای فرهنگ- نابسته
	overseas trade fair U	نمایشگاه بین المللی بازرگانی
	Please be unbiased(fair,objective). U	تعصب بخرج ندهید
	fair equivalent remuneration U	اجرت المثل
	fair average quality U	کیفیت متوسط مناسب
	fair damages [Law] U	جبران خسارت عادلانه
	tradition of fair authority U	حدیث حسن
	fair trade laws U	قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
	fair wear and tear U	خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
	fair words butter no parsnips U	به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
	reasonable of average wage fair U	اجرت المثل
	A fair face may hide a foul heart. <proverb> U	از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
	I dont feel well. I feel under the weather. U	حالش طوری نیست که بتواند کار کند
	The fair sex The female sex. U	جنس لطیف ( مؤنث )