Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
explosive charge
U
خرج منفجره
explosive charge
U
خرج سوختار
explosive charge
U
دستگاه با ماده منفجره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
explosive
U
قابل انفجار
explosive
U
منفجر شونده
explosive
U
یورش ناگهانی
explosive d.
U
ماده منفجره دی
explosive
U
سوختار
explosive
U
ماده منفجره منفجره
explosive
U
قابل احتراق ماده محترقه یا منفجره
explosive
U
قدرت بازیگردر استفاده از شکاف
plastic explosive
U
مادهانفجاری
explosive force
U
قدرت انفجار
explosive force
U
نیروی انفجار
explosive energy
U
قدرت انفجار
binary explosive
U
سوختارشدید مرکب
binary explosive
U
ماده منفجره مرکب
explosive bolt
U
پیچ انفجاری
explosive bolt
U
سه راهی
explosive bolt
U
سه راهی انفجاری
high explosive
U
سوختار شدید
explosive forming
U
شکل دادن انفجاری
explosive ordnance
U
مواد منفجره
high explosive
U
ماده منفجره شدید
low explosive
U
سوختار کند
explosive train
U
فتیله انفجاری
high explosive
U
ماده منفجره
low explosive
U
ماده منفجره کندسوختار خفیف
explosive welding
U
جوشکاری انفجاری
explosive train
U
مدار انفجار مسیر انفجار
high explosive
U
مواد منفجره قوی
explosive ordnance
U
مهمات منفجره
explosive scale
U
مدار موادمنفجره مصرف شده درپرتاب گلوله
explosive scale
U
مدار منفجره
explosive rivet
U
پرچ انفجاری
explosive power
U
توان انفجاری
explosive range
U
گستره انفجار پذیری
high explosive antitank
U
گلوله سوختار شدید ضد تانک
high explosive shell
U
گلوله محترقه شدید
high explosive plastic
U
گلوله پلاستیکی سوختار شدید
improvised explosive device
[IED]
U
بمب دست ساز
on charge of
U
به اتهام
like charge
U
قطبهای همنام
like charge
U
شارژ همنام
in charge
<adj.>
U
مسئول
in charge
U
متصدی
take over in charge
U
تصدی
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
charge
U
متهم کردن
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
موردحمایت
charge
U
خطای حمله
charge
U
پرکردن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
متهم ساختن
charge
U
تصدی
charge
U
زیربار کشیدن
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
خرج
charge
U
حمله به حریف
charge
U
خرج منفجره
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
پر کردن
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
بار
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
عهده دارکردن
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
U
بار کردن
charge
U
حمله اتهام
charge
U
عهده داری
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
be charge with
U
متهم شدن به
charge
U
محفظهای
charge
U
بدهکار کردن
charge
U
هزینه
charge
U
اتهام
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
گماشتن
charge
U
بار مسئولیت
charge
U
وزن
shaped charge
U
خرج مقعر
toll charge
U
باج
snow charge
U
بار برف
nucleon charge
U
بار نوکلئون
shaped charge
U
خرج گود
section charge
U
خرج جزء جزء
pole charge
U
خرج دستکی
point charge
U
بار نقطهای
plaster charge
U
خرج انفجاری افشان
plaster charge
U
خرج شراپنل
partial charge
U
بار جزیی
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
officer in charge
U
افسر مسئول
nuclear charge
U
بار هسته
normal charge
U
خرج معمولی توپ
negative charge
U
بار منفی
pole charge
U
خرج میلهای
What is the charge per day?
U
کرایه روزانه چقدر است؟
section charge
U
خرج چند قسمتی
satchel charge
U
خرج کیسهای
satchel charge
U
خرج خورجینی
residual charge
U
بار الکتریکی مانده
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge
U
خرج
propelling charge
U
خرج پرتاب
propellant charge
U
خرج پرتاب
powder charge
U
خرج پرتاب گلوله
powder charge
U
خرج باروت
positive charge
U
بار مثبت
multisection charge
U
خرج چندقسمتی
electrostatic charge
U
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
elementary charge
U
بار الکترون
[فیزیک]
What's the charge per hour?
U
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
U
حداقل هزینه
minimum charge
U
حداقل قیمت
What's the charge per day?
U
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
U
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
U
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
import charge
U
حقوق واردات
import charge
U
هزینه واردات
bursting charge
U
دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery
U
باتری را بار کردن
export charge
U
حقوق صادرات
export charge
U
هزینه صادرات
export charge
U
تعرفه صادرات
import charge
U
تعرفه واردات
elementary charge
U
بار بنیادی
[فیزیک]
charge carrier
U
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
surface charge
U
بار سطحی
supplementary charge
U
خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge
U
خرج تکمیلی
sticky charge
U
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge
U
خرج چسبنده
static charge
U
برق ساکن
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge
U
اعلام اتهامات
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge
U
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge
U
بار چرخان
space charge
U
ناحیه بار فضا
space charge
U
بار پیرامونی
tapering charge
U
پر کردن شیبدار
telephone charge
U
هزینه تلفن
to charge a gun
U
خرج در تفنگ گذاشتن
community charge
U
گونهایمالیات
charge nurse
U
سر پرستار
charge hand
U
کارگر معمولی
baton charge
U
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator
U
اندازهشارژ
zero charge potential
U
پتانسیل بار صفر
volume charge
U
بار حجمی
unlike charge
U
قطب غیر همنام
trickle charge
U
پر کردن اهسته
total charge
U
بارگذاری کامل
to give in charge
U
سپردن
to give in charge
U
تسلیم کردن
soaking charge
U
بار سولفات زدای
collection charge
U
هزینه وصول مطالبات
charge pits
U
چالههای خرج
charge of the electron
U
بار الکترون
charge neutrality
U
خنثایی بار
charge neutrality
U
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density
U
چگالی بار
charge daffaires
U
شارژدافر
charge d'affaires
U
شارژ دافر
charge d'affaires
U
کاردار سفارت
charge d'affaires
U
نایب وزیر مختار
charge with a fault
U
تخط ئه کردن
coke per charge
U
ذغال کک شارژ
collection charge
U
هزینه وصول
density of charge
U
چگالی بار برقی
deep charge
U
خرج عمیق دریایی
deep charge
U
خرج گود
cratering charge
U
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge
U
خرج تخریب
counter charge
U
دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge
U
تهمت متقابله
conservation of charge
U
بقای بار الکتریکی
condenser charge
U
بار خازن
cover charge
U
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
charge d'affaires
U
نایب سفارت
charge d'affaires
U
کاردار
bank charge
U
هزینههای بانکی
accumulator charge
U
بارگیری اکومولاتور
service charge
U
سرویس مهمانخانه وغیره
service charge
U
اضافه کار
service charge
U
انعام
tas de charge
U
پاطاق
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge
U
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com