Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct therapy
U
درمان رهنمودی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
therapy
U
درمان
therapy
U
معالجه
therapy
U
مداوا تداوی
will therapy
U
اراده درمانی
speech therapy
U
گفتار درمانی
group therapy
U
گروه درمانی
occupational therapy
U
درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
occupational therapy
U
کاردرمانی
active therapy
U
درمان فعال
adjunctive therapy
U
درمان جنبی
analytic therapy
U
درمان تحلیلی
art therapy
U
هنر درمانی
aversion therapy
U
درمان اجتنابی
behavior therapy
U
رفتار درمانی
adjuvent therapy
U
درمان تکمیلی
electroconvulsive therapy
U
درمان با تشنج برقی
existential therapy
U
درمان وجودی
electroshock therapy
U
درمان با ضربه برقی
gestalt therapy
U
گشتالت درمانی
implosive therapy
U
درمان با غرقه سازی تجسمی
indoklon therapy
U
درمان با استنشاق اندوکلون
insight therapy
U
بینش درمانی
interpretive therapy
U
درمان تفسیری
marriage therapy
U
درمان زناشویی
milieu therapy
U
محیط درمانی
music therapy
U
موسیقی درمانی
physical therapy
U
تن درمانی
physical therapy
U
ورزش درمانی
placebo therapy
U
درمان با دارونما
shock therapy
U
درمان با ضربه برقی
play therapy
U
بازی درمانی
quadrangular therapy
U
درمان دو زوجی
work therapy
U
کاردرمانی
x ray therapy
U
درمان با اشعه مجهول
family therapy
U
خانواده درمانی
conjoint therapy
U
درمان زوجی
endodontic therapy
U
روت کانال تراپی
[دندان پزشکی]
convulsive therapy
U
تشنج درمانی
cooperative therapy
U
درمان تعاونی
multiple therapy
U
درمان تعاونی
corrective therapy
U
درمان اصلاحی
depth therapy
U
درمان عمقی
endodontic therapy
U
عصب کشی
[روت کانال]
[دندان پزشکی]
supportive therapy
U
درمان حمایتی
social therapy
U
درمان اجتماعی
sex therapy
U
درمان اختلالات جنسی
religious therapy
U
دین درمانی
radium therapy
U
معالجه بارادیوم
reality therapy
U
واقعیت درمانی
recreation therapy
U
سرگرمی درمانی
relationship therapy
U
درمان ارتباطی
relaxation therapy
U
ارمش درمانی
endodontic therapy
U
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
role therapy
U
نقش درمانی
semantic therapy
U
معنا درمانی
root canal therapy
U
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
insulin coma therapy
U
درمان با اغماء انسولینی
insulin shock therapy
U
درمان با ضربه انسولین
directive group therapy
U
درمان رهنمودی گروهی
root canal therapy
U
روت کانال تراپی
[دندان پزشکی]
root canal therapy
U
عصب کشی
[روت کانال]
[دندان پزشکی]
electric convulsive therapy
U
درمان با تشنج برقی
dual sex therapy
U
درمان دو جنسیتی
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
client centered therapy
U
درمان متمرکز بر درمان جو
carbon dioxide therapy
U
درمان با انیدرید کربنیک
encounter group therapy
U
درمان با گروه رویارویی
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
: دستور دادن
direct
U
قراول رفتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
نظارت کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
امرکردن
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
رهبری کردن
direct
U
هدایت کردن
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
راسته
direct
U
اداره کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file
U
فایل مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct control
U
کنترل مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material
U
مواد مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct object
U
مفعول صریح
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول مستقیم
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects
U
OPERAND
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct current
U
جریان دائم
direct current
U
جریان یکسو
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
مورد
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
هدف
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
مقصود
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
چیز
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct process
U
فرایند مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com